اشعار زیبای فیلم فصل کرگدن به کارگردانی بهمن قبادی
فصل کرگدن فصل جدیدی در سینمای بهمن قبادی است. اثری بسیار متفاوت در سبک و ساختار و در عین حال وفادار به درونمایههای مشترک آثار پیشین او.
ملیت، مرز، محرومیتهای اقلیتی و قومی، محدودیتهای فرهنگی و سیاسی و بسیاری از مولفههای دیگر سینمای او، این بار در ساختاری بدیع و شاعرانه در کنار هم قرار گرفتهاند.
گفتوگوهای فیلم بسیار مختصراند و بخش عمدهٔ فیلم خالی از گفتوگو است. داستان بیش از آن که به کلام متکی باشد با قاببندیهای چشمنواز تورج اصلانی به اتکای جادوی تصاویر به پیش میرود.
در این مطلب اشعار زیبا و پر معنای فیلم فصل کرگدن به کارگردانی بهمن قبادی را برایتان تهیه و آورده ایم . با ما در مجله دلگرم همراه باشید .
شعر فصل کرگدن
عنکبوتی سر می رسد لحظه را با بزاق چسبنده اش ترکیب می کند
از زمان تار می تند، شکارش می شوی رهایت می کند
عنکبوتی به جثه ی یک
یک عنکبوت
آسمان می گیرد
باز می شود
می گیرد
درخت هوا می مکد تا صمغ بخشکاند
تیغ کدام دست بر اندامش می لغزد
سفید مطلق چشمت را پر می کند
چرا؟
مشت بسته ات به درون می فشرد
به زیر آب کبریت می کشد
خاری در گلویت گیر کرده نگهت می دارد
نه پیش نه پس
صبر خواهی کرد
در برزخ یک خار بوته خواهی خورد
و هیچکس خبر نمی شود.
در لاک واژگونت چه می گذرد
به کدام سقف است که خانه می گویی
سنگ پشتی از عقب برگشته است
در این زمین سرد، لاک می خراشد
درمانده و متروک
درمانده و متروک
گفته اند مرده ای
نفس حبس می کنی در آب
کرکسی در هوا چرخ می زند
نشان گورت را می دهند
ارابه دعا دور می گرد
لعن می پاشد
در زمین لعنت قرار است مردگانی دفن باشد
با جسدهای زنده ی ناپدید
دستی تبرک می کندمی پوشاند
از بذر کفر گیاهانی روییده اند
که شاهدان گورهای بی کس اند
لعنت کیست بر این زمین
ای زمین بی سبب
ای زمین دلزده ی بیمار
که تپه هایت سوزه های سلیس و سرد می کشد
نفس بلور کافور می بندد
ما بین دو نبض سنگ بر سنگ جرقه می زند
هوا خنجر است
آب خنجر است
تنها آنکه در مرز می زید سرزمینی خواهد آفرید
زمین سنگ نمکی است یکپارچه
کرگردنی سر خم می کن
و لیس می کشد
با دهان خالی می جود
می جود
آن وقت تفاله قصر را بر زمین تف می کند
آنجا
کمی آن طرف تر
پوستت چغر می شود در فصل کرگدن
دیدگاه ها