دلگرم
امروز: جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
شعر درباره ی فصل زمستان | ۳۰ شعر برتر و عاشقانه در مورد زمستان
20
زمان مطالعه: 9 دقیقه
زمستان یکی از زیباترین فصل هاست که شاعران در وصف آن شعرهای بسیاری سروده اند، با ما در مجله دلگرم همراه باشید تا از خواندن اشعار ناب زمستانی لذت ببرید .

مجموعه ای زیبا از اشعار عاشقانه و ادبی در وصف زمستان

در این مطلب از مجله دلگرم گلچینی از بهترین شعرهای غمگین و عاشقانه در مورد زمستان ، از شاعران بزرگ و نامی را برایتان تهیه و گردآوری کرده ایم.

امید است در فصل زمستان در کنار شومینه با یک فنجان چای ؛ با خواندن این اشعار زمستانی کمال لذت را ببرید. با ما همراه باشید .

separator line

شعر شهریار در مورد زمستان

زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را

ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را

ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد

زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را

به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می آید

که لرزاند تن عریان بی برگ و نوایان را

به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد

ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را

طبیب بی مروت کی به بالین فقیر آید

که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را

به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر

که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را

به هر کس مشکلی بردیم و از کس مشکلی نگشود

کجا بستند یا رب دست آن مشکل گشایان را

نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم

چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را

به هر فرمان آتش عالمی در خاک و خون غلطید

خدا ویران گذارد کاخ این فرمانروایان را

به کام محتکر روزی مردم دیدم وگفتم

که روزی سفره خواهدشد شکم این اژدهایان را

به عزت چون نبخشیدی به ذلت می ستانندت

چرا عاقل نیندیشد هم از آغاز پایان را

حریفی با تمسخر گفت زاری شهریارا بس

که میگیرند در شهر و دیار ما گدایان را

استاد شهریار

separator line

شعر مولانا در وصف زمستان

به پیش باد تو ما همچو گردیم

بدان سو که تو گردی چون نگردیم

ز نور نوبهارت سبز و گرمیم

ز تأثیر خزانت سرد و زردیم

ز عکس حلم تو تسلیم باشیم

ز عکس خشم تو اندر نبردیم

عدم را برگماری جمله هیچیم

کرم را برفزایی جمله مردیم

عدم را و کرم را چون شکستی

جهان را و نهان را درنوردیم

چو دیدیم آنچ از عالم فزون است

دو عالم را شکستیم و بخوردیم

به چشم عاشقان جان و جهانیم

به چشم فاسقان مرگیم و دردیم

زمستان و تموز از ما جدا شد

نه گرمیم ای حریفان و نه سردیم

زمستان و تموز احوال جسم است

نه جسمیم این زمان ما روح فردیم

چو نطع عشق خود ما را نمودی

به مهره مهر تو کاستاد نردیم

چو گفتی بس بود خاموش کردیم

اگر چه بلبل گلزار و وردیم

شعر از “مولانا“

شعر سرمای زمستان تک بیتی زمستان شعر کوتاه برف تک بیت درباره برف شعر سعدی در مورد زمستان زمستان مجموعه شعر شعر غمگین زمستان شعر مازندرانی در مورد زمستان پیمایش صفحه

شعر زمستون مهدی اخوان ثالث

زمستون، تن عریون باغچه چون بیابون

درختا با پاهای برهنه زیر بارون

نمیدونی تو که عاشق نبودی

چه سخته مرگ گل برای گلدون

گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه

واسه هم قصه گفتن عاشقانه

چه تلخه چه تلخه

باید تنها بمونه قلب گلدون

مثل من که بی تو

نشستم زیر بارون زمستون

زمستون

برای تو قشنگه پشت شیشه

بهاره زمستونها برای تو همیشه

تو مثل من زمستونی نداری

که باشه لحظه چشم انتظاری

گلدون خالی ندیدی

نشسته زیر بارون

گلای کاغذی داری تو گلدون

تو عاشق نبودی

ببینی تلخه روزهای جدایی

چه سخته چه سخته

بشینم بی تو با چشمای گریون

شعر از “مهدی اخوان ثالث”

separator line

شعر عاشقانه زمستان

در این چهارشنبه ی سوری

نگاهم می کنی اما

نگاهت سرد و جان فرساست

چرا حس میکنم حتی

زمستان هم

درون چشم تو تنهاست .

شاعر “دریا پژوهش”

separator line

شعر استاد شهریار در مورد زمستان

زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را

ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را

ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد

زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را

شعر از “شهریار“

separator line

شعر نیما یوشیج درباره زمستان

و هنوز قصه بر یاد است

وین سخن آویزه ­ی لب:

که می افروزد؟ که می سوزد؟

چه کسی این قصه را در دل می اندوزد؟

در شب سرد زمستانی

کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من نمی سوزد.

شعر از “نیما یوشیج”

separator line

زیباترین شعر زمستان

دیدی که چه بی رنگ و ریا بود زمستان ؟

مظلوم ترین فصل خدا بود زمستان

دیدیم فقط سردی او را و ندیدیم

از هر چه دو رنگی است رها بود زمستان

بود هرچه فقط بود سپیدی و سپیدی

اسمی که به او بود سزا بود زمستان

گرمای هر آغوش تب عشق دم گرم

یکبار نگفتند چرا بود زمستان

بی معرفتی بود که هر بار ز ما دید

با این همه باز اهل وفا بود زمستان

غرق گل و بلبل شد اگر فصل بهاران

بوی گل یخ هم به هوا بود زمستان

با برف بپوشاند تن لخت درختان

لبریز و پر از شرم و حیا بود زمستان

در فصل خودش ، شهر خودش ، بود غریبه

مظلوم ترین فصل خدا بود زمستان …

separator line

شعر غمگین و عاشقانه زمستان

مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف

سخت محتاج به گرمای پر و بال توام

تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت

می توان گفت که من چلچله لال توام

separator line

شعر ادبی و زیبا در مورد زمستان

آهسته بیا

غوک ها در خوابند

پا آهسته گذار

بر تن برفی این کوچه ی سرد

برنیاشوبی

خواب ترد گل نیلوفر را

صبح آب خواهد شد

جای پایت بر برف

کاش آفتاب نبود

جای پایت می ماند

تا ابد در دل این کوچه تنگ…

separator line

شعر زمستان سهراب سپهری

پشت کاجستان، برف.

برف، یک دسته کلاغ.

جاده یعنی غربت.

باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.

شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط.

من، و دلتنگ، و این شیشه خیس.

می نویسم، و فضا.

می نویسم، و دو دیوار، و چندین گنجشک.

یک نفر دلتنگ است.

یک نفر می بافد.

یک نفر می شمرد.

یک نفر می خواند.

زندگی یعنی: یک سار پرید.

از چه دلتنگ شدی؟

دلخوشی ها کم نیست: مثلا این خورشید،

کودک پس فردا،

کفتر آن هفته.

یک نفر دیشب مرد

و هنوز، نان گندم خوب است.

و هنوز، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.

قطره ها در جریان،

برف بر دوش سکوت

و زمان روی ستون فقرات گل یاس

شعر زمستان “سهراب سپهری“

separator line

شعر نو درباره زمستان

در این کویر برف هیچ کاشفی با سورتمۀ احساس

به من دست نخواهد یافت…

بی تو سالهاست که هوای من

صد درجه زیر عشق است…

separator line

شعر کوتاه زمستونی

به روز هـا دل مبـنـد!

روزهــا بــه فـــصـــل کــه مـی ـرسند

رنگ عـوض مـی کنـنــد

با شب بــمــان

شب

هـمـیـشه

یک رنگ است !

separator line

شعر زخمی زمستونی

برگ میرقصد و باد از غوغا ،

سر بی تابی باران دارد

باغ من خستگی طولانی ،

از تماشای زمستان دارد

شعر از “عبدالجبار کاکایی”

separator line

شعر جدایی زمستان

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

separator line

شعرهای زمستان و برف

به که گویم که تو منزلگه چشمان منی

به که گویم که تو گرمای دستان منی

گرچه پاییز نشد همدم و همسایه ی من

به که گویم که تو باران زمستان منی

separator line

تک بیت زمستانی

ای که در فصلِ خزانم دیده ای با پشتِ خم

این زمستان را نبین‌ ما هم بهاری داشتیم

separator line

شعر رمانتیک زمستان

دستی که به انتظار دستانی بود

چشمی که نیازش لب خندانی بود

بیچاره ترین گدای این شهر منم

در پیرهنم عجب زمستانی بود

separator line

شعر زیبای زمستانی

دستهایم را بگیر، از زمستان دور شو…

غیرِ من روی رگِ هر عاشقی، ساطور شو…

separator line

شعر زیبا و رمانتیک زمستان

دعا می کنم غرق باران شوی

چو بوی خوش یاس و ریحان شوی

دعا می کنم در زمستان عشق

بهاری ترین فصل ایمان شوی

separator line

اشعار زمستون

سرود برفی گنجشگکی خرد

مرا با خود به دنیای دگر برد

دوباره جیک جیکی کرد و آن گاه

میان برف ها ناگهان مرد

separator line

شعر برف و زمستان

دلم یک زمستان سخت میخواهد

یک برف

یک کولاک به وسعت تاریخ

که ببارد و تمام راهها بسته شوند

و توچاره ای جز ماندن نداشته باشی

و بمانی…

separator line

شعر تیکه دار زمستانی

ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍشتن ﺩﺍﺭﻡ

ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـﻢ کسی ﺩﻭﺳﺘـﻢ ﺩاشته ﺑﺎﺷﺪ

ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳﺮﺩﻡ

مثل زمستان…

separator line

اشعار کوتاه زمستون

اشک هایم که سرازیر می شوند

دیر نمی پاید که قندیل میبندند

عجب سرد است هوای نبودنت …

separator line

شعر غمگین زمستونی

به گوش ام خش خش پاییز زرد است

دل ام میعادگاه زخم و درد است

نمی آید صدایی از در و دشت

“هوا بس ناجوانمردانه سرد است”

separator line

شعرهای کوتاه زمستان

سرد است هوا

بیرون اگر می‌روی

دست‌های مرا هم با خودت ببر!

شعر از “رضا کاظمی”

separator line

دوبیتی زیبا در مورد زمستان

به دل نا گفته صدها حرف دارم

میان سینه زخمی ژرف دارم

به روی پوستین سالخوردم

زمستان در زمستان برف دارم

separator line

شعر کوتاه در مورد زمستان

آرزو کن با من

که اگر خــواست زمســـتان برود!

گرمیِ دستِ تو اما باشد

“مــا” ی ما “مـــن” نشود

سایه ات از سرِ تنهاییِ من کم نشود!

separator line

شعر زمستانی فروغ فرخزاد

پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی

پشت سر، آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی،

کاش چون پاییز بودم…

شعر از “فروغ فرخزاد”

separator line

شعر نو زمستونی

اسفند لبخندِ زمستان است

از ذوقِ بهار

separator line

شعر سرمای زمستان و خاطرات بچگی

زمستونه زمستونه

فصل تگرگ و بارونه

هوا شده خیلی سرد

روی زمین پر از برف

چه خوبه کودکستان

وقتی میشه زمستان

کلاغ های‌ سیاه رنگ

بخاری های‌ روشن

وقتی بارون میباره

دلم می خواد دوباره

برم به کودکستان

میان آن گلستان

separator line

بیشتر بخوانید :

شعر زیبای عقاب و زاغ از دکتر پرویز خانلری

شعر روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست از ناصر خسرو

شعر زیبای مست و هوشیار از پروین اعتصامی

شعر ز پدر پرسید روزی یک پسر از مولانا

شعر زان روز حذر کن که ورق برگردد از ابوسعید ابوالخیر

شعر همه روز روزه بودن از شیخ بهایی



این مطلب چقدر مفید بود ؟
5.0 از 5 (20 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits