
اشعار ولادت حضرت معصومه و روز دختر
شعر ولادت حضرت فاطمه معصومه(س) و روز دختر یوسف رحیمی
چشم دلم به سمت حرم باز می شود
با یک سلام صبح من آغاز می شود
پر می کشد دلم به هوای طواف تو
وقتی که لحظه لحظه ی پرواز می شود
قفل دلم شکسته کنار در حرم
از مرقدت دری به جنان باز می شود
فهمیده ام ز حکمت ایوان آینه
اینجا دل شکسته سبب ساز می شود
کو چشم روشنی که ببیند در این حرم
هر روز چند مرتبه اعجاز می شود
اعجاز توست اینکه دلم یا کریم توست
قلب تپنده ی حرم قم، حریم توست
اینجا بهشت دختر موسی بن جعفر است
از نفحه ی شهود و تجلی معطر است
برپا شده است مکتب قرآن و اهل بیت
دارالعلومِ مریم آل پیمبر است
اینجا کلید علم و فقاهت ارادت است
خاک در حریم تو علامه پرور است
چشم امید عالِم و عاشق به سوی توست
اینجا چقدر چشمه ی جوشان کوثر است
تنها پناهگاه دلم صحن آینه ست
وقتی دلم از آه زمانه مکدر است
هر شب کنار مرقد تو یک مدینه دل
دنبال قبر مخفی زهرای اطهر است
صحن تو غرق بوی گل یاس می شود
اینجا حضور فاطمه احساس می شود
با آنکه هست هر دو جهان مال فاطمه
اینجا دمیده کوکب اقبال فاطمه
بی اختیار پای ضریحت رسیده است
هر زائری که آمده دنبال فاطمه
دارد تمام مرقد تو بوی آسمان
اینجاست سایه سار پر و بال فاطمه
فرمود آشیانه ی امن الهی است
صحن و سرای تو، حرم آل فاطمه
خورشید آل فاطمه از راه می رسد
هر سال ما اگر که شود سال فاطمه
ای عمه ی امام زمان! کاش در حرم
یک صبح جمعه لایق دیدار می شدم
خاتون ملک ارض و سما إشفعی لنا
محبوبه ی حبیب خدا إشفعی لنا
آرامش و قرار دل ثامن الحجج
ای زینب امام رضا إشفعی لنا
عصمت دخیل بسته به پرهای چادرت
ای آفتاب حُجب و حیا إشفعی لنا
در هر سحر به سوی ضریح اجابتت
می آورم دو دست دعا إشفعی لنا
روی سیاه و بار گناهان ما کجا
لطف و کرامت تو کجا إشفعی لنا
مهر و ولایتت شده حبل المتین ما
در صبحگاه روز جزا إشفعی لنا
یوم الحساب تو همه امید شیعه ای
تنها نه شیعه اهل جهان را شفیعه ای
با حبّ تو کسی که دلش را محک زده
طعنه به پارسایی حور و ملک زده
سرشار از زلالی نور یقین شود
در مرقد منور تو قلب شکزده
از چشمه های فیض تو سیراب می شود
هر کس دلش ز قحطی ایمان ترک زده
تنها نه چشم آدمیان بر عطای توست
بر گنبد تو دست توسل فلک زده
شب های جمعه طوف حرم می کنم ولی
گویا کسی به زخم دل من نمک زده
دارد ضریح اطهر تو بوی کربلا
قلبم برای دیدن شش گوشه لک زده
امشب گره گشاست دم یا رضا رضا
در دست توست تذکره ی کربلای ما
بیشتر بخوانید::
۳۵ دوبیتی زیبا و شعر کوتاه در وصف ولادت حضرت معصومه و روز دختر
جدیدترین پیامهای ولادت حضرت فاطمه و روز زن (مادر)
میلاد حضرت فاطمه و روز مادر | استاتوس | استوری | پروفایل | پست
شعر ولادت حضرت فاطمه معصومه(س) و روز دختر از مهدی رحیمی
ازشب میلاد تو اینگونه حاصل می شود
ماه ،روز اول ذی القعده کامل می شود
بارها سر در میارد از شب میلاد تو
تا که جبرائیل ازخورشید غافل می شود
گوئیا شان نزولش می شود ایران ما
هرچه بر "موسی بن جعفر"سوره نازل می شود
پای او "شاه چراغ "ودستها "عبدالعظیم"
چشم ایران چون که مشهدگشت-قم ؛دل می شود
خاک مشهد نسخه ی ایرانی کرب وبلاست
حضرت معصومه زینب را معادل می شود
هرچه قابل تر در این مجموعه ناقابل تر است
هرچه ناقابل در این مجموعه قابل می شود
هرکسی از خویش داخل گشت خارج می شود
هرکسی از خویش خارج گشت داخل می شود
هرکسی درشهر عاقل گشت عاشق هم نشد
هرکسی درصحن عاشق گشت عاقل می شود
رتبه ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب
شاه باترفیع در صحن تو سائل می شود
درحریمت شعر گفتن کار خودرا می کند
"شاطر عباس قمی" هم گاه "دعبل "می شود
اشک وقتی واقعی شد در حرم هم سرگرفت
پس به جای مُهر پیشانی من گل می شود
هرکسی طرز ارادت را به تو توضیح داد
صاحب یک جلد توضیح المسائل می شود
گوشه ای از لطف پنهان تو که معلوم نیست
گوشه ای از لطف معلوم تو"فاضل"می شود
تاچهل شهرمجاور وسعت اکرام توست
پس من ِهمسایه ات رانیز شامل می شود
مشکلات سختم آسان شد ولی کاری بکن
دل بریدن از تو دارد باز مشکل می شود
شعر ولادت حضرت فاطمه معصومه(س) و روز دختر علی صالحی
لحظه ها لحظه های رویایی
چشمها چشمه های دریایی
ابرهای بهار می بارد
قلب های پُر خروش و شیدایی
آسمان محو تابش خورشید
چه طلوعی چه صبح زیبایی
دفتر باد لابه لای چمن
گرم نقاشی و گُل آرایی
و تو ای قبله ی دلِ مریم
روی دستِ مسیح می آیی
منّت خویش بر سرم بگذار
روی چشمم بیا قدم بگذار
از دلِ خانواده ی یاسین
آمدی ای کریمه ترین
جای تو آسمان و عرش خداست
لطف کردی آمدی به زمین
پیش ِ پایت عجب شلوغ شده
سائلان صف کشیده اند ببین
همه ی باغها برای شما
هرچه خواهی بیا و میوه بچین
من دعا میکنم تو را به خدا
دست بالا ببر بگو آمین
کاش گَردَم فدای معصومه
جان دهم زیر پای معصومه
مِهر رویِ تو محور خورشید
نام تو نقش دفتر خورشید
در افق های روشن فردا
سایه ی توست بر سر خورشید
دختر نجمه ، ای ملیکه ی نور
بانویِ ماه ، خواهر خورشید
هرکه خواهد ببیندت گیرد
آینه در برابر خورشید
قبر تو قبر مادر سادات
کعبه ی دیده ی تر ِ خورشید
عقل ها مانده اند حیرانت
پدرت گفته جان به قربانت
هرچه داریم از خدا داریم
نعمتِ عشق از شما داریم
تا تو هستی شفیعه ی محشر
غم نداریم چون تو را داریم
در تمام جهان بگردی نیست
مثل این کشوری که ما داریم
ما به لطف صفای مقدمتان
دو حرم مثل کربلا داریم
این طرف قم که خاکِ تربت توست
آن طرف مشهدالرضا داریم
تو و آقا که جانِ ایرانید
از ازل صاحبانِ ایرانید
دل به دریا زدی خطر کردی
مثل زینب تو هم سفر کردی
در بلندای عاشقی بانو
از سر ِقله ها گذر کردی
هر بلایی که بر سرت آمد
باز هم سینه را سپر کردی
همرهانِ تورا همه کشتند
روز و شب به غُصه سر کردی
از غم ِ دوری برادرها
رختِ داغ و عزا به بر کردی
لاله از باغ بی کسی چیدی
کِی ولی روی نیزه گل دیدی
گرچه قلبت هزار بار شکست
کِی دگر بر سر تو سنگ نشست
کِی به نامحرمان اسیر شدی
کِی به دست تو خصم سلسله بست
کِی سر ِ دلبر ِ تورا بردند
در بر ِ یک شراب خوار ه ی مست
دشمنت حمله کرد اما تو
معجر و چادرت نرفت ز دست
با همه غربتت بگو آیا
خارجی زاده ات کسی خواندست؟
گرچه بر شانه بار غم بُُردی
سیلی و تازیانه کِی خوردی؟
اشعار ولادت حضرت فاطمه معصومه(س) و روز دختر وحید قاسمی
دلم سه شنبه شبی باز راهی قم شد
کنار درب حرم، بین زائران گم شد
نگاه چشم ترم تا به گنبدت افتاد
دوباره شیفته ی رنگ زرد گندم شد
به یاد مسجد و باب الجواد افتادم
سرود عاشقی ام، یا امام هشتم شد
به محض بردن نام امام آینه ها
لبان آینه هایت پر از تبسّم شد
به استحاله کشاندی مرا به لبخندی
دو چشم مملو اشکم، دو خمره ی خم شد
سلام بر تو و بر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوّارت
از آب شور حرم ، شوق و شور می گیرم
وضو برای تشرّف به طور می گیرم
ستاره ام، که در این آسمان ظلمانی
از آفتاب حضور تو نور می گیرم
چقدر زائر عاشق شبیه کودکی ام
ضریح مرقدتان را به زور می گیرم
چه افتخار عظیمی است آمدی اینجا
عجیب نیست که حسّ غرور می گیرم
برای رد شدنم از پل صراط جزا
ز دست لطف تو برگ عبور می گیرم
سلام بر تو و بر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوّارت
نسیم مرقدتان عطر کوچه باغ بهشت
بَرَد ز خاطره ها غصّه ی فراق بهشت
رواق های حریمت بهشت نور و بلور
بلند گنبد نورانیت، چراغ بهشت
مدام روز قیامت پی تو می گردم
نمی روم به جهنّم، و یا سراغ بهشت
شکسته باد دو پایم، اگر که روز حساب
بدون تو بگذارم قدم به باغ بهشت
منم مدیحه سرایی که آرزو دارم
جوار باغ تو باشم، شده کلاغ بهشت!
سلام بر تو و بر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوّارت
شعر ولادت حضرت فاطمه معصومه(س) روز دختر از علی اکبر لطیفیان
دختر موسی
سائل لطف نوشتند بنی آدم را
سر ِ این سفره نشاندند همه عالم را
صبح فردا عجبی نیست اگر بنشانند
یک طرف آسیه و یک طرفت مریم را
حس ِ معراج نشینیِ من این است فقط
گوشه ای از حرمت پهن کنم بالم را
در ضریحت شرف آدمیت ریخته اند
پس محال است که آدم نکند آدم را
همه بالفعل مسیح اند اگر پخش کنند
نفس ِ دختر موسایِ مسیحا دم را
مثل یک عرش برای تو حرم ساخته اند
کاش میشد حرم حضرت زهرا هم را
با گدایی حرم فخر به دنیا داریم
هرچه داریم از این دختر موسی داریم
قصد کردی بکِشی و بکِشانی همه را
تا به معراج ِ بلندت برسانی همه را
ریشه های دلِ ما رشته ای از چادر توست
چادرت را بتکان تا بتکانی همه را
به خدا ذره ای از خانمی ات کم نشود
چه برانی همه را و چه بخوانی همه را
تربت پای تو بودن چه به ما می آید
پس چه بهتر سر راهت بنشانی همه را
یک دو قربانی ما نیست برازنده ی تو
وقت آن است بیایی بستانی همه را
بشکند گر سر عشاق فدای سر تو
همه ی ما به فدای نخی از معجر تو
ما گداییم همه وقت نظر داشتنت
خاک پاییم همه وقت گذر داشتنت
آمدی مردم ایران به نوایی برسند
ورنه جز اینکه بهانه ست سفر داشتنت
علم شد تربت سجاده ی بیت النّورت
حوزه ی علمیه شد لطف سحر داشتنت
یک نفس در جگرت سوخت و شد روح الله
برکت داشت چقدر ، آهِ جگر داشتنت
فتنه ای آمد و چون فاطمه جمعش کردی
ای به قربان تو و سینه سپر داشتنت
در طریقت نفس از پا که بیفتد خوب است
سیر معراج به اینجا که بیفتد خوب است
گاه بابا سخنش را به تو تنها میگفت
چون نبی گرچه علی داشت به زهرا میگفت
جایگاه تو چنان در نظرش بالا بود
جای آن داشت به تو اُمِّ ابیها میگفت
دست خطِ تو که میدید فقط می بوسید
تا که یادِ تو می افتاد "فداها" میگفت
خبر از عصمت بی چون و چرایت میداد
هر امامی که مقامات شما را میگفت
عمه ی کرب و بلا در تو تجلی کرده
باید این آینه را زینب کبری میگفت
بر روی چشم همه جای شما محفوظ است
احترام تو در این شهر خدا محفوظ است
مطمئن باش در این شهر پریشان نشوی
بی برادر نشوی پاره گریبان نشوی
مطمئن باش کسی سنگ نمی اندازد
از عبورت ز سر کوچه پشیمان نشوی
محملت بر روی چشم همگان جا دارد
به خدا مورد آزار مغیلان نشوی
آن قدر پوشیه و حله سرت میریزند
زیر یک معجر پاره شده پنهان نشوی
زیور آلات تورا مردم اینجا نبرند
وسط خیمه ی آتش زده حیران نشوی
محملت شعله ور از واژه ی غارت نشود
حَرمت بسته به زنجیر اسارت نشود
شعر مدح حضرت فاطمه معصومه(س) از هادی جانفدا
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد
نزدیک میشوم به تو چیزی نمانده است
قلبم از اشتیاق زیارت بایستد
بانو سلام کاش زمان با همین سلام
در آستانه در ساعت بایستد
و گردش نگاه تو در بین زائران
روی من – این فتاده به لکنت – بایستد
تا فارغ از تمام جهان روح خستهام
در محضر شما دو سه رکعت بایستد
بانو اجازه هست که بار گناه من
در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟
در این حرم هزار هزار آیه عذاب
هم وزن با یک آیه رحمت بایستد
باید قنوت حاجت بیانتهای ما
زیر رواقهای کرامت بایستد
شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید
طاقت نداشت تا به قیامت بایستد
آنکس که جای فاطمه در قم نشسته است
در روز حشر هم به شفاعت بایستد
تو خواهر امام غریبی و این غزل
با بیتهاش در صف بیعت بایستد
من واژه واژه عطر تو را پخش میکنم
حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد
این شعر مست تکیه زده بر ضریح تو
مستی که روی پاش به زحمت بایستد
شعر ولادت حضرت فاطمه معصومه(س) از یوسف رحیمی
کرامت حرم
وقتی دلم کنار ضریح تو جا گرفت
نوری ز فیض کوثر بی انتها گرفت
یادم نمی رود که ز الطاف مرقدت
هر بار قلب مرده من هم شفا گرفت
شد پای بوس خاک در آستانه ات
تا از کرامت حرم تو صفا گرفت
از لحظه ای که وارد شهر شما شدم
فهمیده ام نگاه رئوفت مرا گرفت
وقتی به صحن آینه ات آمدم دلم
رنگی به روشنایی آئینه ها گرفت
دل آشیان گرفته در ایوان آینه
گل داده است غنچة گلدان آینه
از مرقدت شمیم مناجات می رسد
بر مقدمت توسلِ حاجات می رسد
وقتی که خاکبوس حریم تو می شوم
دستم به چشمه های کرامات می رسد
دیگر چه احتیاج به مهتاب و آفتاب
تا نور گنبدت به سماوات می رسد
با بال هر فرشته که گرم طواف توست
امواج بی کران تحیّات می رسد
هر دم از آسمان ضریح مطهرت
عطر مزار مادر سادات می رسد
در بین صحن حضرت صاحب زمان بگو
یک عصر جمعه وقت ملاقات می رسد؟
بانوی مهربان جهان اشفعی لنا
ای عمة امام زمان اشفعی لنا
دستت کریم و سفرة خیرت کثیر تر
هرگز ندیده ایم ز تو دستگیر تر
نائل به فیض کسب مقامات می شود
در محضر تو هر که شود سر به زیر تر
می گفت شاعری که بهشت است مرقدت
نه نه ، بهشت نه ! به خدا بی نظیر تر
گل پوش می شود حرم آسمانی ات
با فرشی از دو بال ملائک حریر تر
با مقدم تو باغ بهار است هر کجا
حتی هزار مرتبه از قم کویر تر
نقش بهار ، در حرمت بسته می شود
گل ، مات گلعذاری گلدسته می شود
از نسل کوثری، که شد این شوره زار ها
از برکت حضور شما چشمه سار ها
در سایة تو جلوة خورشید پا گرفت
این انقلاب از تو و این افتخار ها
صبحی اگر دمیده ، ز نور نگاه توست
رونق نداشت بی تو در اینجا ، بهار ها
از بس سبد سبد گل ایمان چکیده است
از آسمان لطف تو بر کوچه سار ها
بر سفرة کرامت و فضلت نشسته اند
همواره زائران تو و همجوار ها
این سایه را تو بر سر من مستدام کن
با جلوه های معرفتت آشنام کن
آسیه آمده به دیارت ز سمت نیل
یا می رسد ز عرش خدا همسر خلیل
از شرق و غرب عالم امکان رسیده اند
امشب به خاک بوسیتان بانوان ایل
یعنی عجیب نیست اگر جا گرفته اند
حتی فرشته های مقرب چو جبرئیل
با اشکهام آرزویی موج می زند
بانو اگر ضریح تو را بسته ام دخیل
چشم امید ما همه بر دستهای توست
فردا که می رسد همه جا بانگ الرحیل
آسوده خاطران هیاهوی محشریم
تا زائران دختر موسی بن جعفریم
امروز اگر برات شفاعت به دست توست
فردا ولی شفاعت جنت به دست توست
فرموده اند مریم آل پیمبری
معصومه ای و چادر عصمت به دست توست
تفسیر « یطعمون علی حبه » تویی
وقتی که سفره های کرامت به دست توست
هر شب دخیل پنجره هایت ، هزار دل
آخر کلید های اجابت به دست توست
پر می زند به سینة من شوق کربلا !
بانوی من جواز زیارت به دست توست
کی می شود که بال و پرم را تو وا کنی
دل را دوباره زائر کرب و بلا کنی
شعر میلاد حضرت فاطمه معصومه(س) و روز دختر مسعود اصلانی
سفره دار قدیمی دنیا
ای کریم شفیعه ی فردا
گنبدت را نگاه می کرم
خوش به حال پر کبوترها
پیش تو بی اراده می گویم
السلام علیک یا زهرا
طعم سوهان شهر تو برده است
تلخی کام روزه دار مرا
کار خورشید می کند آری
ذره ای را که می بری بالا
با همین شور و حال و تاب و تبم
راهی جاده ی سه شنبه شبم
سجده ها و قیام های منی
هدف احترام های منی
السلام علیک یا بانو
تو علیک السلام های منی
زینب دومی و بعد رضا
عمه جان امام های منی
لحظه های خوش حرم رفتن
استواری گام های منی
در دلم با تو درد و دل کردم
یکی از هم کلام های منی
انعکاس جمالی زهرا
حضرت زینب امام رضا
اشعار ولادت حضرت فاطمه معصومه(س) - جواد محمد زمانی
مىخواستم که جانب میخانه رو کنم
دستِ نیاز حلقه جام و سبو کنم
در ساحل نیاز نشینم امیدوار
دل را به شطّ باده دَمادم فرو کنم
وقتى که هست شوق تیمم ز خاک یار
دیگر چرا ز چشمه زمزم وضو کنم
با من حدیث طعنه نا مردمان مگو
من آبروىِ مِى طلب آبرو کنم
تیغ زبان به کار نمىآیدم دگر
باشد به چشم خون شدهام گفتگو کنم
از دست رفته دل به تمناى دلبرم
ساقى کمى تحمل من کن که مضطرم
دست خمار جز به سوى خم نمىرود
کشتى ز بحر جز به تلاطم نمىرود
گر گُل اسیر پنجه باد خزان شود
از بلبل انتظار ترنم نمىرود
یک خوشه عشق آل على گر ثمر دهد
آدم سراغ دانه گندم نمىرود
حاتم بخیل نیست، اگر درهمى نداشت
لبهاش جز به مهر و تبسم نمىرود
تا گفت آشیانه ما آن دیار هست
آواره مىشود دل و از قم نمىرود
چشمم فرات و باز دلم مات مىشود
محوِ جلالِ عمه سادات مىشود
تا باده از سبوى امامت گرفتهایم
پیش خدا جوازِ اقامت گرفتهایم
از حُسن خلقیتم به حیرت، گمان مبر
انگشت بر دهان ز ندامت گرفتهایم
دل را چو دادهایم به دست طبیب عشق
منزل به کوچه باغ سلامت گرفتهایم
با وعده بهشت برابر نمىکنیم
هر دِرهمى از او به کرامت گرفتهایم
خورشید را مُسخّر خود کردهایم ما
تا ذرهاى ز رحمت عامت گرفتهایم
تا سوخته چو لاله ز داغت دعاى ماست
خاک حریم شاه چراغت دواى ماست
یک صبح مىشود که برایم دعا کنى؟
یا نیمه شب به شوق نمازم صدا کنى؟
مرغ دل از قفس تن به درکشى
در آسمان صحن و سرایت رها کنى
ما را به پادشاهى عالم در آورى
یعنى که در حریم بلندت گدا کنى
امروزه کاینچنین به کرامت زبانزدى
تا رستخیز بهرِ شفاعت چها کنى؟
تو زائر مدینهاى و طوس مىروى
ما را ببر که زائر قبرِ رضا کنى
باشد نصیب ما بنمایى هزار حج
یعنى طواف در حرم ثامن الحجج
این جا که آمدى سخن از تازیانه نیست
حرفى ز بى وفایى و ظلم زمانه نیست
در دستهاى مردم شهر تو سنگ نیست
یعنى سلام مردم تو وحشیانه نیست
سیلى نزد کسى به رُخ داغدار تو
اینجا خبر ز خون دل و دردِ شانه نیست
با شاخ گل ترا به سوى خانه مىبرند
کنج خرابه بهر تو آشیانه نیست
آرى حریم تو حرم اهل بیت شد
حتى فراز آنکه ز قبرش نشانه نیست
تا نیت زیارت معصومه مىکنم
یاد از مزار مادر مظلومه مىکنم
جواد محمد زمانی
اشعار مدح حضرت فاطمه معصومه(س) - فاطمه نوری
لحظه آخر
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
گنجایش ات در سینه این خاکها نیست
باید تو را دستان پیغمبر بگیرد
هر کس مزار مادرش را آرزو کرد
باید سراغش را از این دختر بگیرد
بانو رهایی را نمیخواهم که ننگ است
بیجذبه مهرت کبوتر پر بگیرد
قلب مرا از سینهام بردار نگذار
دارو ندارم را کس دیگر بگیرد
دلواپس اما دلخوشم شاید که دستت
دست مرا هم لحظه آخر بگیرد
اشعار مدح حضرت فاطمه معصومه(س)– علی اکبر لطیفیان
حرم امن تو کافی است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوی گریان شده را
دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت
تا که آباد کنی خانه ی ویران شده را
مِهر تو باعث خاموشی آتشـدان است
خارج از دست خلیل است ، گلستان شده را
گندم ری به تنور کرمت پخته شود
از تو داریم پس این مزرعه ی نان شده را
هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است
از طلا حرف نزن، نقره ی ایوان شده را
به درخانه ی تو بسته و وابسته شدیم
چه نیازی است به جنّت سگ دربان شده را
گر قرار است جبینش به قدومت نرسد
کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را
در محلّه خبر لطف تو بهتر پیچید
پخش کردند اگر قصه مهمان شده را
شدنی نیست کرم داشته باشی ، امّا
دستگیری نکنی دست به دامان شده را
پنجره ساخته ای دور ضریح کرمت
تا ببندند به آن زلف پریشان شده را
ما فقط ظاهری از اوج تو را می بینیم
گذری نیست به معراج ِ تو حیران شده را
جلوه ای کردی و زهرای پر از جذبه ی تو
تا قم آورد دل شاه خراسان شده را