آیا واقعا میدانید چه میخواهید؟ بیشتر افراد نمیدانند! بیشتر انسانها اصلا ایدهای از اینکه موفقیت چه شکلی است ندارند و نمیدانند از زندگی چه میخواهند. اگر ندانید چه میخواهید چگونه میخواهید تلاش بکنید؟ خیلی از افراد میخواهند کسب و کار خود را شروع کنند و ترجیح میدهند به جای اینکه برای یک نفر دیگر کار کنند، رئیس خودشان باشند، اما موفق نمیشوند.
موفقیت تصادفی نیست، بلکه یک علم است و باید برای آن برنامه ریزی داشت و طراحیاش کرد. یعنی شما میتوانید موفقیتتان را طرح ریزی کنید. بعد از اینکه دقیقا مشخص کردید چه میخواهید و هدفتان چیست، قدم بعدی این است که یک برنامهی درست و دقیق تعیین کنید تا بتوانید مسیرتان را در پیش بگیرید.
محیط شما باید زمینهی موفقیتتان را فراهم کند، البته اگر واقعا دوست دارید یک آدم معمولی نباشید و به چیزهای بزرگ در زندگی دست پیدا کنید!تغییر محیط یعنی اینکه دوروبرتان را از آدمهای منفی خالی کنید، اطلاعات و دانشتان را در زمینهای که مرتبط با تلاشتان است بالا ببرید، به سلامتی جسم و روحتان اهمیت بدهید و به طور کل، سبک زندگیتان را متناسب با هدفتان کنید. همهی اینها شاید بیربط به نظر برسند، اما ناخودآگاه بر نحوهی قضاوتهایتان، سطح انرژیتان و انگیزه و موفقیتتان اثر میگذارند.تغییرات لازم را جوری اعمال کنید که انگیزه بخش، مثبت و خلاقانه باشد و به هر روزتان معنا بدهد. با افرادی که هدفهایی مشابه شما دارند ارتباط برقرار کنید، زندگی نامهی افراد موفق را بخوانید، جاهایی بروید و در موقعیتهایی قرار بگیرید که انرژیتان را افزایش میدهند، مراقب سلامتیتان باشید و روح و روانتان را دست کم نگیرید. همهی اینها بخشهای مهمی از شخصیت آدمی هستند که میخواهید بشوید.
همهی ما حتما چند آدم منفی باف دوروبرمان داریم که به ما میگویند هدفمان ارزش تلاش کردن و منتظر ماندن ندارد، اینکه احمقیم و راه را بلد نیستیم، و اینکه رسیدن به هدفمان غیرممکن و وقت تلف کردن است. کاری که باید بکنید این است که این افراد را ندیده بگیرید و فقط روی هدف خودتان تمرکز کنید.تقریبا همهی افراد موفق در زندگی خود، زمانی احمق خوانده شدهاند! هر محصول و کمپانی موفقی که میبینید زمانی غیرممکن به نظر میرسیده است، اما چیزی که پشت تمام این پدیدههای متحول کننده وجود داشته، کسی است که معتقد به هدفش ایستاده، طبق باورهایش پیش رفته و به جمعیت منفی باف اطرافش گوش نداده است.
آنهایی که موفق نمیشوند میتوانند به راحتی صدها بهانه جور کنند؛ از اینکه چرا امروز روز خوبی برای شروع پروژه نیست گرفته تا اینکه چرا بهتر است صبر کنند تا باتجربهتر و باسوادتر شوند! بهانهها فقط موانع ذهنی هستند که خودتان میتراشید و میسازید، پس خودتان هم میتوانید خرابشان کنید.وقتی کاملا به کارتان متعهدید، میتوانید موانع را بردارید و تمام مشکلات پیش رویتان را دیریا زود برطرف کنید، اما اگر تعهد کاری نداشته باشید، به دنبال بهانههای بیخودی میگردید و مثلا میگویید: «خیلی سخت است»، «رقبای من بسیار قوی هستند و از پس آنها برنمیآیم» یا «وضعیت بازار الان خوب نیست و تلاش من فایدهای ندارد».دست از بهانه جویی بردارید و مسئولیت کامل زندگی و کارتان را بپذیرید. فقط در این صورت است که میتوانید تغییرات لازم را ایجاد کنید. چون میدانید که شما تنها کسی هستید که نتیجه را خلق میکنید. به جای سرزنش کردن رقبایتان، روی تقویت خودتان کار کنید و ببینید چه چیزهایی باید اصلاح شوند تا به نتایج بهتری برسید.
دیدگاه ها