شعر نو درباره جاده
جاده با ما قدیما سفر میکرد
جاده هم پیاده بود
با ما جاده میومد تا تو خونه
جاده هم رفیق ما بود
نا رفیقی نمیکرد
*
جاده گاهی تویه دشتها می نشست
تا تماشا بکنه دشت و دمن
گاهی می رفت سرکوه
تا ببینه همه چیز از اون بالا
گاهی هم کنار آبشار می نشست
جاده هم خسته می شد
جاده هم با جاده های همسایه میشد
دوست و وابسته میشد
*
جاده که خسته میشد
با ما یه گوشه می نشست
گاهی گرد و خاک میکرد
گاهی هم با دُرنا باد، هوا میرفت
میدونی در آون موقع
جاده تا کجا می رفت؟
*
در بهار با سبزه ها آشنا بود
تو تابسون زیرگرما راه میرفت
گاهی هم تشنه میشد
ما را میبرد پای چشمه خنک
تا باهم آب گوارا بنوشیم
گاهی هم با گرد و خاک
بالا می رفت
پاییزا خزونها را بغل میکرد
تا برسه زمستونا
*
جاده با ما می پیجید او قدیما
ما را تنها نمیذاشت
نمی رفت ته دره
با وسیله نقلیه یا اتوبوس
حتی تو جاده چالوس
مهربون بود جاده با مسافرا
بدون چون و چرا
*
گاهی هم بارون میخورد
وقتی که برف میومد
برفها را هم بغل میگرد
تا وقتی که صبح بشه خورشید در بیاد
با برفا بود
جاده کمتر تو هوا راه می رفت
گاهی دریایی میشد
هرجا یی آدم میرفت
جاده هم با او میرفت
*
جاده ها اون موقع ها دراز نبود
توشون ساخت و ساز نبود
نوعیشون مال روی بود
همشون پیاده رو
کنارراه ها میکاشتن
دهقانها گندم وجو
یا برنج برای پلو
*
هیچ کسی
مین نمی کاشت تو جاده ها
توپ وتانک
پا نمیذاشت توجاده ها
مثل حالا
آب و جاده هر دوتا
تا توی رودخونه ها با هم بودن
جای پل تو رودخونه گداری بود
خرو اسب و یا که گاو سواری بود
بعضی جاها درشکه یا گاری بود
*
جاده ها کمتر و آروم تربودند
جاده ها خوبتر و سالم تر بودند
حالا جاده اگر که زیاد شده
جاده از آدم حالا جدا شده
توی جاده ، روی جاده
آدما کشته میشن
جاده حالا شده دشمن آدم
عزراییل تو جاده ها زیاد شده
مرگ و میر بیداد شده
*
جاده تقصیر داره یا که آدما
فکر کنم همش باشه تقصیر ما
می رونیم ما بی هوا
تو تصادف با ماشین میریم هوا
دیر میریم تو جاده ها
دنبال زود رسیدنیم
زود میرسیم به کجا
بی گمان به نا کجا
گورستانها را ما آباد میکنیم
چون شتاب تو کار ماست
این شتاب هم نا بجاست
بس بران آهسته تر
راه بیفت برای سفر
زود برو از خونه دَر
تا به پایان ببری
سیر و سفر را بی خطر
شاعر الکس رفیعی
شعر نو در وصف جاده
جاده گفتی یعنی رفتن ؟
جاده یعنی تکرار همین واژه ؟
دریغ
دوست دانایم دانا باش
که حقیقت بس غمناکتر است
جاده رفتن نیست
که تو بتوانی با آسانی
چند کمند
سوی آفاقی چند
از پی صید ابعاد زمان اندازی
که به دام آری آهوهای می روم و خواهم رفت و خوا...
که به بند آری آهوهای چست زمان را
جاده رفتن نیست
جاده مصدر نیست
جاده تکرار یک صیغه ی غربت بار است
جاده یک صیغه که
تکرارش
گردبادی است که با خود خواهد برد
که برد
هر چه برگ و بر باغ دل تو
هر چه بال و پر پروانه ی پندار مرا
جاده رفتن نیست
جاده طومار و نواری نه و جوباری
جاده یعنی رفت
رفت
رفت
همین
شاعر منوچهر آتشی
شعر در مورد جاده
جاده، غربت رو یادم میاره
جاده، در انتظار مسافره
جاده مونده که کسی گذر کنه
شاید عاشق باشه و سفر کنه
جاده اسمش مثل خودش رفتنیه
جاده می گه عشق ها شکستَنیه
جاده می گه دلم تنگه واسه مسافر
شاید گذر کنه از این جا عابر
جاده گریه مسافر رو می بینه
گاهی خنده مسافر رو می بینه
تو سکوتش فریاد می زنه
آدمارو یکی یکی صدا می زنه
جاده گاهی رسیدنه، گاهی دل بریدنه
هر چی باشه عزیزه، ناجی رو به مقصد می رسونه
من اولین مهمونت می خوام بیام به دیدنت
پا بزارم رو خاکت، غصه رو بزارم رو دامنت
کوله بار سفر رو برداشتم، تو فکر غروب جاده ام
دل رو به جرم عاشقی تو خودم تنها گذاشتم
می خوام برم جایی دور، از آدمای مغرور جدا
می خوام برم راهی بشم، نمی خوام بشم پیدا
منم می خوام رفتنی شم برم تو غربت جاده
شاید اون جا یه عاشق، بگه منتظره مسافره
شاعر فرزاد کشاورز
شعر نو برای جاده
من جاده باهم دیگه رفیق یم
من جاده رفیق ها یه قدیم میم
من جاده باهم دیگه قریب یم
من جاده باهمه دیگه انیس یم
**
منم جاده باهم تنها یه تنها
من جاده باهم تنها یه غم ها
من جاده باهم یک دل - یک راه
من جاده باهم تنهایه شبها
**
من جاده باهم یار کویریم
من جاده باهم خیلی رفیقیم
من جاده باهم تنها یه کوه یم
من جاده باهم از دور رفیقیم
**
یاره دلتنگی هایم- تنهایم
یار هم دمی هایم اینجایم
یار بی کسی هایم – رسوایم
یار کوچه هایه و جاده هایم
**
من جاده باهم تنها- من جاده باهم همراه
من جاده باهم می ریم- از این جمع بی همراه
من جاده باهم رفیم – از شهر پرغوغا
من جاده باهم میریم-تا برسیم به دریا
شاعر حسن بذرگری( آیین)
شعر نو کوتاه در وصف جاده
جاده یعنی دور
جاده یعنی چشم
جاده یعنی انتظار
جاده یعنی رفت
جاده یعنی بیقرار
جاده یعنی انتظار
جاده یعنی دل تنگ
جاده یعنی شب
جاده یعنی بی چراغ
جاده یعنی التهاب
جاده یعنی اضطراب
جاده یعنی انجماد واژه ها
جاده یعنی اضطراب لحظه ها
جاده یعنی رفت
جاده یعنی تو
جاده هجای واژه های تلخ تنهایی
جاده سنگین
مانند سکوت
جاده یعنی یک سکوت
جاده یعنی یک لب خاموش
جاده یعنی
یک دل تنگ
جاده یعنی .....
تو......
شاعر یوسف مافی
شعر نو در باب جاده
این سمت جاده های انتظار دستانم را برای یاری خواستن به سمتت دراز می کنم
و آن سمت جاده های انتظار تو برایم دست تکان می دهی و می گویی:
"آرام می روم منتظرت هستم"
این سمت جاده های انتظار در عمق چشمانم التماس خانه می کند
و آن سمت جاده های انتظار تو بند پوتین هایت را محکم می کنی و برایم دست تکان میدهی
این سمت جاده های انتظار دستم هنوز یاری تو را نیاز دارد
و آن سمت جاده های انتظار تو با دوستانت به سمت خورشید می روی
این سمت جاده های انتظار من محتاج یاری تو ام
و آن سمت جاده های انتظار تو با دوستانت می دوی می خندی و به سمت خورشید میروی
این سمت جاده های انتظار کسی می پرسد:
" چرا خشک شده ای؟"
و من از این سمت می گویم:
"چون همسفر جاده های انتظارم رفیق نیمه راه بود"
در حالی که آن سمت جاده های انتظار تو شاد و خندانی
این سمت جاده ها من هنوز منتظر یاری تو هستم
و آن سمت در آخرین لحظه برایم دست تکان می دهی و لبخند می زنی پشتت را به من میکنی و ادامه می دهی
گرچه می دانم این سمت به زودی شب فرا می رسد و من باید با با دستی دراز شده منتظر یاری تو باشم
امیدوارم آن سمت جاده های انتظار هوای گرم یاری ات کند
همسفر جاده های انتظارم:
گرچه رفیق نیمه راه بودی
آن سمت جاده ها راه درازی است مراقب خودت باش
گرچه این سمت جاده ها دنیا تمام می شود و تو هرگز به من فرصت ندادی که چیزی در مورد پایان آن سمت جاده ها بدانم
بدان که سمت این جاده های انتظار هنوز دستانی دراز شده اند و در انتظار یاری تو هستند
شاعر Melody
دیدگاه ها