
داستان کوتاه آموزنده شیر و موش
این داستان: شیر و موش مناسب سنین 3 تا 4 سال
داستان شیر و موش
روزی روزگاری شیرجوان و بزرگی زیر یک درخت بلند خوابیده بود.
ناگهان موشی از راه رسید و شروع به سرو صدا کرد و روی یال های شیر، بالا و پایین می پرید.
شیر جوان به شدت عصبانی شد و با یک حرکت موش را گرفت و میان پنجه هایش اسیر کرد و خواست موش را ببلعد.
موش کوچک با گریه گفت: " منو ببخش سلطان جنگل، خواهش میکنم، بار آخرمه ، دیگه قول می دم تکرارش نکنم"
شیر خشمگین وقتی دید موش به شدت پشیمان است و گریه می کند دلش به رحم آمد و موش را آزاد کرد.
چند وقت گذشت تا اینکه شیر به دست شکارچی، اسیر شد و شکارچی با طناب او را به درخت بست.
شکارچی و دوستانش رفتند تا قفسی پیدا کنند که شیر رو به باغ وحش ببرند.
همون موقع اتفاقی موش از آن جا رد می شد و ناگهان دید که ای وای شیر اسیر شده..
فورا به سمت او دوید و بدون معطلی طناب ها رو با دندان هاش جوید و شیر را آزاد کرد. سلطان جنگل از اون خیلی تشکر کرد.
موش به شیر گفت: حالا منو واقعا بخشیدی ؟
شیر از کمک موش خیلی خوشحال شد و با خودش فکر کرد که چه زود مزد مهربانیشو گرفته .
پس از این داستان درس گرفتیم که کوچکترین محبت به دیگران پاداش خیلی خیلی بزرگتری خواهد داشت. پس همیشه سعی کنیم با دیگران مهربان باشیم.
بیشتر بخوانید :
داستانهای کودکانه عید سعید قربان برای سنین ۲ تا ۱۵ سال
داستان آموزنده ویژه کودکان به مناسبت عید سعید قربان (صوتی)
داستان در مورد شب یلدا برای کودکان | قصه تولد یلدا کوچولو
دیدگاه ها