دلگرم
امروز: جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
ناب نوشته های خواندنی سری20

ناب نوشته های خواندنی سری20

ناب نوشته های خواندنی سری20
6
زمان مطالعه: 3 دقیقه
ناب نوشته های خواندنی ناب نوشته ها نوشته های ناب نابترین نوشته متن های زیبا داستان های زیبا زیباترین داستان ها مطالب جالب مطالب زیبا زیباترین مطالب نوشته های فلسفی نوشته های آموزنده داستانک های زیبا داستان های اموزنده پند نصیحت جالبترین مطالب لاین و...

ناب نوشته های خواندنی سری1

*** ناب نوشته های خواندنی ***

در سریال قدیمی خانه پدری نشان داد که:‏
سارا دختر خانواده که عاشق امیر همکلاسیشه تو اتاقش بود و دو روز بود که در را رو خودش بسته بود چون به خاطر فوت ‏پدرو مادرش و نامردیای برادرش و بی خونه شدن و .... افسرده و ناراحت بود
دوستش پشت در بهش گفت تو این دو روز اتفاقای زیادی افتاده فلانی را گرفتن
و امیر را هم از دارو دسته همونی که گرفتن دنبالشن که حسابش را برسن و خدا خیل بهش رحم کرده
سارا تا اسم امیر را شنید با اون حال بدش پا شد اومد درو باز کرد تا اطلاعات بیشتری از عشقش به دست بیاره و نگرانش شد
این یعنی عشق که اون مهمه نه تو

*** ناب نوشته های خواندنی ***


يادمه هشت سالم بود
یه روز از طرف مدرسه بردنمون کارخونه تولید بیسکوییت
ما رو به صف کردن و بردنمون تو کارخونه که خط تولید بیسکویت رو ببینیم
وقتی به قسمتی رسیدیم که دستگاه بیسکویت میداد بیرون
خیلی از بچه ها از صف زدن بیرون و بیسکویتایی که از دستگاه میزد بیرون رو ورداشتن و خوردن
من رو حساب تربیتی که شده بودم میدونستم که اونا دارن کار اشتباه و زشتی میکنن
واسه همین تو صف موندم
ولی آخرش اونا بیسکویت خورده بودن و منی که قواعدو رعایت کردم هیچی نصیبم نشده بود
الان پنجاه سالمه ،اون روز گذشت ولی تجربه اون روز بارها و بارها تو زندگیم تکرار شد
خیلی جاها سعی کردم که آدم باشم و یه سری چیزا رو رعایت کنم
ولی در نهایت من چیزی ندارم و اونایی که واسه رسیدن به هدفشون خیلی چیزا رو زیر پا میذارن از بیسکوییتای تو دستشون ‏لذت میبرن
از همون موقع تا الان یکی از سوالای بزرگ زندگیم این بوده و هست که خوب بودن و خوب موندن مهمتره یا رسیدن به ‏بیسکوییتای زندگی؟
اونم واسه مردمی که تو و شخصیتت رو با بیسکوییتای توی دستت میسنجند!!!!!!!‏
‏« نقل از پرویز پرستویی»‏

*** ناب نوشته های خواندنی ***


‏""قابل توجه اقایان محترم""‏
‏"مراقب حریم بازوان تان باشید تا تعادل دنیا به هم نخورد!"‏
من اگر مرد بودم و دست زني را مي گرفتم، پا به پايش فصل ها را قدم مي زدم و برایش از عشق و دلدادگي مي گفتم؛
تا لااقل یک زن در دنيا از هیچ چیز نترسد!...‏
شما زن ها را نمي شناسيد!‏
‏"زن ها از همه چیز می ترسند"،
از تنهایی،
از دلتنگي،
از دیروز،
از فردا،
از زشت شدن،
از ديده نشدن،
از جايگزين شدن،
از تکراری شدن،
از پیر شدن،
از دوست داشته نشدن،...‏
و شما برای رفع اين ترس ها نه نیازی به پول دارید،
نه موقعیت و نه قدرت،
نه زيبايي و نه زبان بازي!"‏
كافيست فقط حریم بازوانتان راست بگوید!‏
كافيست دوست داشتن و ماندن را بلد باشيد!"‏
تقصير شما بود كه زن ها آن قدر عوض شدند.‏
وقتی شما مردها شروع کردید به گرفتن احساس امنیت، زن ها عوض شدند.‏
آن قدر که امنیت را در پولِ شما دیدند،
آن قدر که ترس از دوست داشته نشدن را با جراحی پلاستیك تاخت زدند،
و ترس از تنها نشدن را با بچه دار شدن، و و و... "‏
عشق ورزیدن و عاشق کردن هنر مردانه ای ست"؛
وقتی زن ها شروع می کنند به ناز خریدن و ناز کشیدن، تعادل دنیا به هم می خورد!‏

*** ناب نوشته های خواندنی ***

گردآوری:مجله اینترنتی دلگرم



این مطلب چقدر مفید بود ؟
5.0 از 5 (6 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits