من شبی که از بیمارستان مرخص شدم شیطان رو خواب دیدم، خواب دیدم من و خانواده ام با اون دوست شده بودیم اون با ما حرف میزد و میخندید یه جایی که مثل یک ستون بلند و پهن بود و دورش پر از آتیش بود و شیطان بالای اونجا نشسته بود کمی بعد با من حرف زد و با من دوست شد
سلام من دیدم که یک موجود غیر ارگانیگ و شیطانی توی آشپزخونمونه و من و برادر و مادرم توی پذیرایی هستیم و از ترس هیچ کاری نمی تونیم انجام بدیم و اون موجود چون پشتش به ماست ما رو ندیده من رفتم تو آشپزخونه نزدیکش تا دقیقتر ببینمش فکر کنم قرمز بود یا قهوه ای پشتش یه صورت نقاشی شده یا حالا هر چی بود که من نمی دونم بعدش فکر کردم که برم قرآن بیارم و بذارمش اونجا که این موجود بره و قشنگ معلوم بود نیست موجود غیر انسانی بود بعدش بدون اینکه صدایی دربیارم یا به مادر و برادرم چیزی بگم رفتم قرآن رو برداشتم و گذاشتم همونجاش بعدش اون حس کردش و برگشت اما یادم نمیاد چطوری اما اون من رو ندید بعدش دوباره گذاشتم و فشار دادم این دفعه برگشت و من رو دیدش بعدش نعره کشید یا داد زد من و برادرم و مادرم فرار کردیم و من اونجا فهمیدم که خونمون خرابه شده دلیلش یا نعره ی اون بود یا هر چیز دیگه بعدش اون موجود دستیارش یا تیکه ای از وجودش که مار بود رو طرف من فرستاد و من اونجا فهمیدم که این موجود والاک مارکیز مار ها واین شیطان واقعی می تونید تحقیق کنید و بعدش من بیدار شدم و خیلی ترسیده بودم تعبیرش چیه؟