امتحان جامعه دارم ساعت ۲ داشتم تند تند میخوندم برم امتحان بدم دویتم اومده بود دنبالم باهم بریم مدرسه
در واقعیت جامعه هر چقدر هم بخونم هیچ موقع کامل نمیشم
توخواب ولی دوستم بهم میگفت بیا بریم بسته ۲۰ میشی
بعد تو خواب دیدم مامان بابام دارن دعوا میکنن هی تمرکز منو به هم میریختندنمیتونس
تم دوره کنممممم
بعد بخاطر اینکه دیر شده بود بابام با ماشین بردتمون تو راه هم داشتيم موز میخوردیم وقتی که رسیدمم مدرسه معلم سوالارو یکی یکی میخوند هیچ کس بلند نبود فقط،من میتونستم بنویسم