در خواب دیدم که با دوستی در باغی رفتیم وبا هم صحبت کردیم با چایی از من پذیرایی کرد گفت بریم من جایی با دوستم کار دارم موقع خروج گفت هلو می خواهی من از هلو ها ذهنیت خوبی داشتم وگفتم اره وفکر کردم یک کارتن جهت مصرف خانگی بخرم ویک کارتن اورد ویک نمونه بهم داد که شیرین وابدار بود بعد کارفرما قبلی ام که حدود ۵سال است از انجا رفته ام بهم پیشنهاد فروش هلو میدهد ویک سردخانه با کلی شریک دارد منم از این مدل هلو خوشم امد ومن قرار داد با اوامضا کردم که کل ان را بفروشم بعد توذهنم امد که کار من این نیست به یکی از دوستان زنگ بزنم اوگفت که امارشون را دارم در شراکت به مشکل خوردن وچاره ای ندارن که به شخصی هلو ها را بدن تا اون توزیع کنه وتماس راقطع کردم ودر فکر بودم که با این قرار داد چه کنم برای نماز صبح بیدار شدم