آموزش کامل درس سوم فارسی هشتم | ارمغان ایران
فرزندم! هوشمندِ دلبندم! ایران، سرزمین ما، سرزمینی است بس کهن که دیری درازنای تاریخ خویش، بزرگترین و آبادترین کشور جهان بوده است، لیک آنچه ایران ما را از دیگر کشورهای نیرومند جهان، جدا میدارد و برمیکشد، آن است که کشور ما همواره سرزمین سپندِ فرّ و فروغ و فرزانگی و فرهیختگی بوده است.
ایرانیان با دیگر مردمان، پیوسته به مردی و داد و دانایی رفتار میکردهاند. بیهوده نیست که سرزمین ما را «ایران» مینامند که به معنی سرزمین آزادگان است و آزادزادگان.
دشمنان تیرهرای و خیرهروی ما نیز به ناچار، این سرزمین را بدین نام سپند و ارجمند مینامند و ایرانیان را به پاس آزادگیشان، میستایند. بدینسان برترین و گرامیترین ارمغان ایران به دیگر سرزمینها، اندیشه و خرد و فرهنگ بوده است.
گرامیَم! میدانی که برترین و استوارترین ستایش آن است که بر زبان و خامهٔ دشمن، روان میشود؛ زیرا ستایشی است پیراسته از هر آلایش. دشمنی که جز زشتی و پلشتی و کاستی و ناراستی و ددی و بدی نمیتواند و نمیخواهد دید؛ هنگامی که ایران و ایرانی را میستاید، ناچار گردیده است که در برابر بزرگی و والایی این دو، سر فرود آورد و زبان به ستایش بگشاید.
آری، میهن شکوهمند ما، این خاستگاه بخردان و دانایان و روشنرایان، این کانون روشنی و راستی، این کشور مردان گُرد، یلانِ پُردل، دلیران و شیران، پهلوانانی نامدار، سرزمینی است که ما بدان مینازیم و سر از همگنان برمیافرازیم.
فرزندم! من میدانم و بیگمانم که تو ایران را از بُن جان، دوست میداری؛ زیرا تو از تبار ایرانیانِ نژاده و آزاده هستی؛ از آن پاکان که جانشان از مهر ایران، تابناک است و دلشان به نام و یاد ایران میتپد؛ از آن دانادلان خویشتن شناس که اکنونِ ایران را به گذشتهٔ پرفروغ آن میپیوندد. تو از آن آزاد اندیشانی هستی که پایدار و نستوه، استوار چون کوه، میکوشند که آن گروه از ایرانیان را که از خویش بیگانه شدهاند، به خویشتن بازآورند و به خود بشناسانند.
ای فرزندم! مرا کمترین گمانی در آن نیست که تو ایران را دوست میداری؛ لیک دوست داشتن، بسنده نیست؛ ایران را میباید شناخت تا بتوان آن را بدان سان که شایسته است و سزاوار، به دیگران شناساند. این، باری است که بر دوش تو نهاده شده است؛ باری به گرانی دماوند که هر پشت را خُرد میکند و درهم میشکند، مگر پشت ستبر و سُتوار و نیرومند فرزند ایران که تویی!
هر آینه، میدانم که هرکس ایران را به درستی بشناسد، دل بدان خواهد باخت و جوشان و پرتوان، خواهد کوشید که در آبادی و آزادی، شکوفایی و توانایی، پیروزی و بهورزی آن از هیچ تلاش و تکاپوی، بازنماند و دریغ نوَرزد.
بدان و آگاه باش که آنچه من با تو میگویم؛ از سر آگاهی است و برآمده از باوری استوار، بدانچه تو میدانی و میباید بکنی. تویی که بر فرّ و فروغ ایران خواهی افزود و چشم جهانیان را به خیرگی خواهی کشاند و تیرگی ناخویشتن شناسی و از خود بیگانگی را خواهی زدود.
هان و هان! خویشتن را خوار مدار! زیرا در این روزگار، چشم و چراغ ایرانی؛ و در جهان، گرامیترینی؛ پس دل از هر گونه آلایش و گمان دربارهٔ خویش پاکساز و بِرَهان و بدین سخن، باور آور که فرزند ایران و بیشهٔ فرهنگ و ادب و اندیشه را شیر شیران هستی.
بخوان و بجوی و بپوی و ایران و خود را بشناس و پروردگار پاک را سپاس بگزار؛ به پاس آنکه تو را فرزند ایران برگزید.
آری، تویی که آیندهٔ میهن را درخشان خواهی ساخت.
خدای بزرگ، پشت و پناهِ تو و میهن؛ تن و جانت بیگزند و میهنت آبادان باد!
فرزند ایران، میر جلال الدّین کَزّازی، (با کاهش و اندکی تغییر)
خودارزیابی (صفحهٔ 33 کتاب درسی)
1- برترین و گرامیترین ارمغان «ایران» به دیگر سرزمینها چیست؟ اندیشه، خرد و فرهنگ
2- دو تَن از دلیران و پهلوانان نامدار ایرانی را نام ببرید که برای سربلندی ایران کوشیدهاند. آرش کمانگیر که جان خود را در تیر گذاشت و انداخت - شهید مهدی باکری که جان خود را فدا کرد تا سرزمینش به دست نااهلان روزگار نیفتند.
3- به نظر شما چگونه میتوان از فرهنگ و ادب فارسی پاسداری کرد؟
- با حفظ ارزشهای فرهنگی و انتقال آن به نسلهای آینده
- اجرای عملی فرهنگ و ادب فارسی
- آموزش، یاددهی و یادگیری آنها
- شناساندن آن به دیگر ملل و...
دانش ادبی: واج آرایی (نغمۀ حروف)
همانطور که در سال گذشته خواندید، یکی از عناصر زیباسازی سخن، کاربرد «تکرار» در کلام است. آهنگ حاصل از این تکرار، گوش را مینوازد و بر موسیقی متن و تأثیر آن میافزاید.
نمونههای زیر را با هم میخوانیم:
- کشور ما، همواره سرزمین سپند فرّ و فروغ و فرزانگی و فرهیختگی بوده است.
- لبخند تو خلاصهٔ خوبیهاست / لَختی بخند، خندهٔ گل زیباست
در عبارت و بیت بالا، کدام حروف، بیش از بقیه تکرار شده است؟
بهرهگیری از تکرار حروف، کلام را دل نشینتر میسازد و سبب روشنی و رسایی سخن میشود. به تکرار یک حرف یا صدا (صامت، مصوِّت) در عبارت یا بیت، «واج آرایی» یا «نغمۀ حروف» گفته میشود.
گفتوگو (صفحهٔ 33 کتاب درسی)
1- شعری از فردوسی، دربارۀ عظمت و بزرگی ایران بیابید و در کلاس بخوانید.
برای نمونه بیت زیر را میتوان مثال زد:
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندادند شیر ژیان را به کس
2- دربارۀ تکرار حرف و نقش آن در بیت زیر، گفتوگو کنید.
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم، وزان است
منوچهری دامغانی
تکرار حرف «خ»
این تکرار یاد آور صدای ریزش و خرد شدن برگها و همچنین یاد آور صدای خش خش برگها در فصل پاییز است. این تکرار، موسیقی درونی شعر را میسازد و ما را با شاعر هم نوا میکند و به دریافت معنی شعر کمک مینماید.
فعالیتهای نوشتاری (صفحهٔ 34 کتاب درسی)
1- غلطهای املایی را در عبارتهای زیر بیابید و اصلاح کنید.
الف) ایران، این خواستگاه بخردان، حتی دشمنان به کین و دل چرکین را در برابر شکوه خود به زانو در میآورد. (خواستگاه: خاستگاه – حتی: حتّی)
ب) فرزندم، تویی که فرّ و فروق ایران را بدان بازخواهی گرداند و چشم جهانیان را به خیرهگی خواهی کشاند. (فروق: فروغ – خیره گی: خیرگی)
پ) دل از هرگونه آلایش و گمان دربارۀ خویش بپیرای و یزدان پاک را سپاس بگذار. (سپاس بگذار: سپاس بگزار)
2- واژههای جمع را به مفرد و کلمههای مفرد را به جمع تبدیل کنید.
همگان: همه
ارمغان: ارمغانها
رادان: راد
ادب: آداب
3- در متن درس، دو جمله بیابید که در آنها «تکرار حروف» به موسیقی کلام افزوده است.
- ... آن است که کشور ما همیشه سرزمین سپند، فر و فروغ و فرزانگی و فرهیختگی بوده است.
- دشمنی که جز زشتی و پلشتی و کاستی و ناراستی و ددی و بدی نمیتواند و نمیخواهد دید.
4- مفهوم کلّی عبارت زیر را بنویسید.
«تویی که در این روزگار، چشم و چراغ ایرانی و بهار آفرین باغ ایران».
ایران، ای سرزمین نیاکان و پدرانم تو را به اندازهی کوههای سرفراز دماوند و سبلان و سهند تفتان و الوند میستایم و به اندازه چشمه ساران پرشکوهت محبت جاری میکنیم. ایران، ای سرزمین بهار جاویدان، هنر و فرهنگ را با تمام وجودم حفظ میکنم و به نسلهای بعدی میسپارم.
حکایت: فوت کوزهگری
کوزهگری ماهر و ورزیده، شاگردی داشت که چندین سال نزد او کار کرده و فنون کوزهگری را از او فراگرفته بود. روزی شاگرد دستمزد بیشتری از استاد درخواست کرد. کوزهگر بر دستمزد او افزود. پس از مدتی، باز شاگرد، سرِ ناسازگاری گذاشت و گفت: «دیگر فنّ کوزهگری را به تمامی آموختهام و قصد دارم در کارگاه خود، استادکار شوم.»
کوزهگر از او خواست به پاسِ حقّی که بر گردن او دارد، چند ماهی بماند و یاریاش کند. شاگرد، بیاعتنا به درخواست استاد، او را رها کرد و کوشید در کارگاه خود برای رقابت با استاد مرغوبترین کوزهها را بسازد. او با دقت شروع به ساختن کوزه کرد اما لعاب هیچیک از کوزهها زیبا و شفاف از کار درنیامد.
شاگرد، ناگزیر نزد استاد بازگشت. استاد او را واداشت مدتی دیگر نزد او بماند تا اشکال کار را دریابد. سرانجام یک روز استاد گفت: «رمز مرغوب بودن کوزهها در این است که هر کوزه را پیش از آنکه در کوره بگذارم، فوت میکنم تا گرد و خاک از روی آن پاک شود. تو همین یک نکته را در نظر نداشتی و اشکال کار تو تنها یک فوت بود؛ فوت کوزهگری!»
فوت کوزهگری، مصطفی رحماندوست؛ با تصرف و تلخیص
آموزش کامل درس دوم فارسی هشتم | خوب جهان را ببین
- برچسبها
- فارسی هشتم
۱ دیدگاه