دلگرم
امروز: چهارشنبه, ۰۸ آذر ۱۴۰۲ برابر با ۱۴ جمادى الأول ۱۴۴۵ قمری و ۲۹ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی
داستان کودکانه تصویری بگرد و منو پیدا کن
2
زمان مطالعه: 4 دقیقه
دلیل کوتاهی داستان های کودکانه توجه به حوصله کودک، ظرفیت تمرکز و صد البته قدرت درک بالای کودکان بخاطر حذف جزئیات هست .

قصه تصویری کودکانه بگرد و منو پیدا کن

با ساشا آشنا بشید! اون یه پلنگ سفیده که خال‌های زیتونی و مشکی داره! اون یک سالش شده و مامانش داره بهش یاد میده که چطوری قایم بشه! ببینم، شما میتونید ساشا رو پیدا کنید؟

قصه بچگانه

مامان ساشا بهش میگه: تکون نخور و خودت رو کوتاه کن! اینجوری هیچکس نمیتونه ببینتت!

داستان بچگانه

کل روز اون داشته تمرین میکرده اما هر دفعه یه جوری اشتباه کرده و لو رفته! اون با خودش میگه: اگه این خا‌ل‌ها رو نداشتم و سبز بودم، میتونستم توی سبزه‌ها قایم بشم!

قصه تصویری

ساشا همیشه خیلی دوست داره که بتونه قایم بشه، برای همین وقتی یه گودال دید، پرید توی اون و کل بدنش پر از خزه‌ی سبز شد!

داستان تصویری

وقتی همه بدنش پوشیده از خزه‌ی قهوه‌ای و سبز بود، به مادرش گفت: چشم‌هات رو ببند و بعد باز کن و ببین میتونی منو ببینی یا نه! قبل از این که چشم‌هات رو باز کنی، تا سه بشمار لطفا!

قصه کوتاه

پس مامانش شروع کرد به شمرد: 1، 2، 3… آماده باشی یا نه، من الان چشم‌هام رو باز میکنم!

داستان کوتاه

ساشا اصلا قدش رو کوتاه نکرده بود و داشت دمش رو توی سبزه‌ها تکون میداد برای اینکه خیلی هیجانزده بود! اون داشت سبزه‌ها رو هم تکون میداد! شما میتونید ساشا رو پیدا کنید؟

داستان کودک

مامان ساشا به سمت راست و چپش نگاه و کرد و گفت: پیدات کردم! تو اونجایی! پشت اون سبزه‌های بلند! من تونستم دمت رو ببینم که توی سبزه‌ها تکون میخورد! مامان ساشا کمی اون رو نوازش کرد و گفت: تو حتما قایم شدن رو یاد میگیری عزیزم! اصلا نگران نباش! فقط یادت باشه که قدت رو کوتاه کنی و تکون نخوری!

قصه کودک

کمی بعد، ساشا و مادرش داشتن توی جنگل قدم میزدن که فکری به ذهن ساشا رسید: اگه من خودم رو توی شاخه‌های درختان قایم کنم، دیگه مامان نمیتونه منو پیدا کنه!

داستان

چند دقیقه بعد، اونا از کنار یک درخت نخل بزرگ رد میشدن! ساشا دوید بالای درخت و کلی از شاخ و برگ‌های درخت رو دور خودش پیچید!

قصه

چند ثانیه بعد، ساشا گفت: مامان تا سه بشمار و بعد چشم‌هات رو باز کن!

قصه برای کودک

پس مامانش شروع کرد به شمرد: 1، 2، 3… آماده باشی یا نه، من الان چشم‌هام رو باز میکنم!

داستان کودکانه

ساشا دمش رو کرد توی دهنش و با هیجان نفس کشید و فکر کرد: مامان این دفعه نمیتونه دم منو ببینه!

قصه کودکانه

مامان ساشا به سمت راست و چپش نگاه و کرد و گفت: پیدات کردم! تو اونجایی! روی درخت! شما میتونید ساشا رو ببینید؟

داستان

ساشا از توی مخفی گاهش اومد بیرون و پرسید: مامان! این دفعه چجوری پیدام کردی؟ مامان ساشا با صدای آروم گفت: برای اینکه تو اونقدر سریع نفس میکشیدی که شاخ و برگ درختا تکون میخورد! بعد مادرش با مهربونی گفت: خیلی زود یاد میگیری ساشای عزیزم!

داستان

دیگه وقت خواب ساشا شده بود! ساشا و مادرش توی جایی که مادرش پیدا کرده بود، آماده میشدن که بخوابن که فکری به ذهن ساشا رسید: اگه توی اون…. خر، پف، خر، پف! اوه نه! ساشا خوابش برد!

قصه

وقتی فردا صبح ساشا از خواب بیدار شد، مامان اونجا نبود! اون همه جا رو گشت ولی خبری از مامان نشد! مامان کجا رفته بود؟

داستان برای بچه ها

سلام ساشای عزیزم! مامان از شاخه‌ی بالایی پرید بیرون! ساشا خیلی تعجب کرد! مامان گفت: فقط یادت باشه که تکون نخوری و قدت رو کوتاه کنی!

قصه برای بچه ها

ساشا و مادرش شروع کردن به قدم زدن در جنگل! چند دقیقه گذشت و مامان ساشا ناگهان متوجه شد که اون نیست! اون توی سبزه‌ها رو نگاه کرد! توی کپه‌ی برگ‌ها! بالای درخت! اما باز هم هیچ اثری از ساشا نبود!

داستان تصویری کوتاه

ناگهان ساشا پرید بیرون و گفت: من اینجام مامان! ساشا دقیقا به فاصله‌ی یک دم از مامانش قایم شده بود! مامان حسابی به ساشا افتخار میکرد! برای همین اونو برد تا حمومش کنه! مامان ساشا رو بغل کرد و یه لیس گنده به صورتش زد!

قصه کوتاه تصویری

separator line

حتماً بخوانید:
قصه تصویری کودکانه میمون جهانگرد

قصه تصویری کودکانه میمون جهانگرد

قصه گفتن برای کودکان تاثیر به سزایی در رفتار کودک خواهد داشت و قدرت تخیل و خیال‌پردازی او را تقویت می‌کند. با ما باشید و از خواندن و شنیدن این داستان…


این مطلب چقدر مفید بود ؟
5.0 از 5 (2 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits