
7
ما نسلی بودیم که 0 تا 100 همه چیز و دیدیم و بهش نرسیدیم ...
مدرسه که میرفتیم
هربار که دفتر مشقمون رو جا میذاشتیم معلممون میگفت مواظب باش خودتو جا نذاری
و ما میخندیدیم و فکر میکردیم نمیشه خودمونو جا بذاریم!
بزرگ که شدیم بارها و بارها یه قسمت از خودمونو جا گذاشتیم...
توی یه کافه...
توی یه خیابون...
توی یه خاطره...
توی قدیما...
و حالا اینقد دور شدیم از خود واقعیمون که دلمونو خوش کردیم به خاطرات دور...!
۲ دیدگاه