
المیرا همین که روی صندلی دفتر نشست ،بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن:یک ماه و چند روز قبل از اینکه امیر برای مرخصی پایان دوره به محل برگردد،همه ی محل حرف و گفت این دوتا بود،کاووس در نبود امیر هرکاری که بگید کرد تا امیر را از چشم اهالی محل بندازه،داخل محل، خانواده ی خلافکاری داریم که کل روزگارشون درگیر پاسگاه و زندان هستند،
همین نبود مردان خانواده سبب شده بود تا حرف دخترشون بیفته سر زبون محلی ها چه حرف و گفت هایی که در نبود مردانِ خونه پشت سر دختران این خانواده نیست، هر پسری از محل هم که با این خانواده رفت و آمد داشت از چشم اهل محل خلافکار دیده می شد.بدنامی این خانواده طوری بود که هیچ کس سرسلامتی با اینها نداشت الا کاووس و برادراش.
هر مرتبه که کاووس به خونه ی حرومی ها می رفت، حرف و گفت های ناجور راجع به امیر بیشتر می شد. مطمئن بودم کاووس بین اهل محل و حرومی ها ،حرف و گفتی راجع به امیر می زنه تا نامزدم و بدنام کنه اما من از چشم هام بیشتر به امیر اطمینان داشتم و یقین داشتم کاووس از لجش پشت امیر حرف درآورده که با دختر حرومی ها سر و سری داره،اینقدری که یکی دوبار حاج بابا صدام زد و حکایت نقل محل را پُرس(سوال) کرد که توهم شنیدی پشت مردت چه میگن؟گفتم ها که شنیدم کر که نیستم،همش زیر سر این کاووس از خدا بیخبره،امیر کلاهش هم خونه ی حرومی بیفته سمت محل انها نمیره خیالت تخت حاج بابا.
همین حرف و گفت ها شد دلیل تا برای امیر کاغذ بفرستم و از حال و روز محل باخبرش کنم منتها گویی قبل از رسیدن کاغذ من امیر راهی شده بود که راه به راه از اتوبوس که پیاده میشه میاد سمت خونه ی ما و بین راه با کاووس رودرو میشه،یکی اون بگه یکی این، دعوی بالا میگره تا همین حرومی ها از راه می رسند به خیال خودشون واسطه میشن تا دعوی خاتمه بدهند.
امیر یکی دوساعت خونه ی ما بود و بعد هم راهی خونه اشون شد هنوز آتیش سر قلیونی که براش چاق کرده بود حرارت داشت که صدای تیر پیچید توی محل زدم تو سر خودم گفتم آخ که خونه خراب شدم.
اظهارات المیرا حکایت از نقشه ی طراحی شده ای برای قتل امیر داشت اما هیچ سند و مدرکی در اثبات این ادعا جز رابطه ی کاووس و خانواده ی حرومی ها وجود نداشت.اگر چه کاووس به اتهام قتل بازداشت بود اما دیر یا زود به جهت عدم وجود ادله ی محکمه پسند ترتیب آزادی وی داده می شد.تنها سرنخ پرونده گلوله ای بود که سبب قتل امیر شده بود،گلوله از اسلحه ای شلیک شده بود که بین اهالی محل به تکزن معروف بود و از اربیل عراق خریداری می شد.
غالب اهالی محل برنو و شش پر جوازدار داشتند وکمتر کسی پیدا می شد که جرات کنه سلاح غیر مجاز داشته باشه جز همان خانواده ی معروف به حرومی ها.
لازم بود از تنها سرنخ پرونده نهایت استفاده را ببرم لذا با پدر امیر تماس گرفتم و گفتم جهت ملاقات با دادستان باید به مرکز استان بیاید،پیش از رسیدن وی از طریقی اطلاعات لازم راجع به فروش اسلحه در اربیل جمع آوری کردم که غالب افراد مشخصات فردی را دادند که برای غالب کارهای این شکلی آشنا دارد و به عبارتی دلالِ خرید و فروش اسلحه و آدم بر (آدم پران=قاچاقچی آدم) و...است،زمانی که هدف اصلی سفر به مرکز استان را به پدر امیر گفتم ابتدا مخالفت کرد اما وقتی بهش گفتم تنها راهی که ممکنه کمک کنه تا قاتل امیر شناسایی بشه ملاقات با چنین شخصی است قبول کرد تا همراهم، راهی سفر بشه.
واسطه ی معرفی فروشنده اسلحه با دریافت هزینه ی سفر و ...به عنوان شاهد در دادگاه حاضر شد، وراجع به مشخصات شخصی که از وی نشانی فروشنده ی اسحله خواسته بود را توضیح داد، مشخصاتی که شاهد ارائه کردبا هیچ یک از اهالی محل و مردان خانواده حرومی مطابقت نداشت،پس از جلسه دادگاه به اتفاق شاهد راهی منزل پدر امیر شدیم ، هنوز چند قدم از دادگاه دور نشده بودیم که از شاهد خواستم شماره حساب بانکی اش را به پدر امیر اعلام کنه تا هزینه ی ایاب و ذهاب وسفر را واریز کنند،این تنها شانس و فرصتی شناسایی قاتل ِامیر بود.
فردا صبح طی درخواستی از بازپرس خواهش کردم گردش مالی چند ماه گذشته ی شاهد ( واسطه ی معرفی فروشنده اسلحه) از بانک اخذ شود ....با بررسی پرینت حسابِ شاهد مشخص شد شخصی که هزینه ی خرید اسلحه را پرداخت کرده ... قیطاس برادر بزرگ کاووس و به نوعی بزرگتر خانواده و پای ثابت خونه ی حرومی هاست،قیطاس که هیچ فکر نمی کرد رد واسطه ی فروش اسلحه و حساب بانکی وی زده شده است با اولین احضاریه خودش را به دادگاه معرفی کرد...
چند هفته طول کشید تا قیطاس یه خرید اسحله و قتل امیر به هواخواهی برادرش که دلبخاته ی المیرا بوده،اقرار کرد.
دیدگاه ها