
منظور ادموند هوسرل از این اصطلاح این بود که جهانی که همیشه همه چیزش معلوم و مسلم است. جهانی که تکلیفش همیشه از پیش معین است، جهانی که فرد نسبت به جهان پیرامونش احساس ثبات و اطمینان کند،آدم های این جهان برای اینکه بتوانند نقش خودشان را درست ایفا کنند لازم است به امور روزمره و عادت ها شناخت کافی داشته باشند. زیرا اگر هر آنچه در اطراف ماست تازه و نو، بی سابقه و غیر منتظره باشد در زندگیمان تکیهگاهی نخواهیم داشت و کاملا گیج و سردرگم خواهیم شد به عبارتی نیاز امروز بشر داشتن احساس امنیت روانی است تا جایی که جهان پیرامونش نسبتاً قابل پیش بینی و درک باشد نه یک چیز کاملاً آشوبناک و اتفاقی .
توجه به امنیت روانی و ثبات مهمترین نیاز بشر امروز است. حوادث و اتفاقات چند ماه اخیر را که کنار یکدیگر می گذارم علاوه بر لزوم اهمیت به حوادثی که از آنها به عنوان قتل های ناموسی یاد می شود مانند بریدن سر دختر نوجوانی در شمال کشور توسط پدرش یا بریده شدن سرزن اهوازی توسط شوهرش واژه وعبارت مشترکی که همراه با تمام این حوادث دهشتناک به ذهن آدمی خطور می کندخشونت است و عصبانیت.
این شکل از رفتارها که به انحاء متنوعی در بدنهی جامعه و حتی در برخی اعمال حاکمیت دیده میشود موید زنگ خطری است که دیرزمانی است به صدا درآمده و متاسفانه چندان به آن توجهی نمیشود.
دستگاه ها و مراجع ذیربط نیز به شکلی درگیر این نوع رفتار شده بعضا همسو با افراد جامعه خشونت را چاشنی تصمیات خویش می کنند.
پرداختن به مبانی رفتارشناسی ولزوم توجه به آموزه های علوم اجتماعی مانند جامعه شناسی رفتاری،جرم شناسی، روانشناسی جنایی و...مستلزم تدوین مقاله ای علمی پژوهشی است که از حوصله ی یک یادداشت ژورنالیستی عام فهم خارج است و بنا بر این باور نگارنده بر آن است تا به زبان عامیانه متولیان جامعه را متوجه این حجم از خشونت که در جامعه بروز وظهور دارد کرده بلکه راهکار موثر و عملیاتی و البته عاجل اندیشیده شود.
شناسایی علت و دلیل رفتار سربازی که در پادگان محل خدمتش دوستان و همخدمتی هایش را به رگبار بسته یا رفتار شخصی در لباس نیروی انتظامی که بانویی را بر زمین می کشد یا آن نماینده ی مجلس که با سیلی صورت مامور قانون را نوازش میکند جز با تاسی از اندیشمندان حوزه های مختلف علوم انسانی میسر نبوده هرگونه راهکار و دستورالعملی موثر نخواهد بود چراکه به عوض توجه به علت ها سراغ معلول ها رفته با تزریق مسکنی سعی در آرامش نسبی جامعه داریم حال اینکه خشونت در جامعه روز به روز در شکل و گونه ای جدید به حیات خویش ادامه میدهد.
باید پذیرفت در شرایطی که خشونت در جزء به جزء رفتارهای افراد جامعه جریان دارد هر دوطرف قضیه قربانی هستند. کافی است حوادث همین دوسه هفته ی گذشته از واقعهی زورگیری خیابان نیایش تا مرگ مهسا و دستگیری دو خفت گیری که به شیوهی خفگی گوشی بانوان را سرقت میکردند را تحلیل کرد تا به این خروجی رسید که مرتکبین چنین رفتارهایی به همان میزان قربانی خشونت شده اند که قربانیان جنایات اخیر.
افراد جامعه ای که از ثبات و امنیت روانی متناسب تهی است قادر خواهند بود دست به هر اقدامی بزنند تا این خلاء ناخواسته را پر کنند فرقی هم ندارد که جانی و مجنی علیه در چه لباس و موقعیت اجتماعی قرار دارند هریک به سهم خویش و بنا به ظرفیت و موقعیت اجتماعی اشان مسئول رفتارهایی هستند که نه از سر منطق و اصول بلکه محصول تصمیمات آنی و لحظه ای با پیش زمینه ی خشونت اتخاذ کرده اند.
تامین حداقل های یک زندگی اجتماعی کمترین تکلیفی است که بر عهده ی ارکان قدرت نهاده شده و ایشان در موقعیت های متنوع مکلف به اجابت خواسته های قانونی ملت هستند که در این فرض امنیت روانی اجتماعی افراد جامعه مانع بروز هنجارشکنی ها خواهد شد.آنچه در قانون اساسی ذیل عنوان حقوق ملت آمده است با این پیش فرض تدوین شده است که تامین نیازهای ضروری افراد جامعه مقدمه ی تحقق ایده آل هایی مانند امنیت اجتماعی است:اشتغال/ازدواج/مسکن/فرزندآوری/رفاه و آسایش عمومی و درنهایت آرامش نسبی حق مسلم ملت است که خروجی ابتدایی و ساده انگارانه ی عدم تامین این حداقل ها بروز و ظهور خشونت و رفتارهای نابهنجاری است که این روزها شاهد ان هستیم.لذا لازم است تا بیشتر از این دیر نشده فکری عاجل برای برون رفت از این وضعیت کرد.
دیدگاه ها