.webp)
شعر عاشقانه شهریار به ثریا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا/ بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی/ سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست/ من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم/ دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار/ این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود/ ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت/ اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند/ در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین/ خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بیحبیب خود نمیکردی سفر/ این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
شعر روز ۱۳ بدر شهریار : سیزده بدر در شعر استاد شهریار
برترین و غمگین ترین اشعار در مورد دلتنگی از شهریار
شعر جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را از استاد شهریار
برگزیده برترین شعر کوتاه عاشقانه و احساسی شهریار