
اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع) غلامرضا سازگار
ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت امام حسن مجتبی (ع)، در این مقاله از مجله اینترنتی دلگرم مجموعه ای از اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع) از غلامرضا سازگار را برای شما عزیزان آورده ایم. با ما همراه باشید.
شعر مدح برای شهادت امام حسن مجتبی (ع) غلامرضا سازگار
ای کرم، خاک قدمهـای گدای در تو
ای فـدای نظر حُسن خـدا منظـر تـو
چشم ارباب کرم مانده به دست کرمت
آبـرو یافتـه خورشیـد ز گـرد حرمت
عرش، خشتیست ز ایوان رفیع تو حسن!
وسعت ملک الهیست بقیع تو حسن!
مهر تو شیرۀ جان، میوۀ باغ دل ماست
قبر بیشمع و چراغ تو چراغ دل ماست
پســــر اول زهــــرا و امـــام دوم
چارمین فـرد ز پنجـی و فـروغ سوم
بوسههای نبوی بـر دهنت گل کرده
آیت وحی خـدا از سخنت گل کرده
بوسه برداشته پیوسته دعا از لب تو
شانۀ عرش، نشـانِ نبـوی مرکب تو
حسنـی؛ حُسن خدای احـد ذوالمننی
در کمال و ادب و حسن و ملاحت حسنی
تو کریمی تو زعیمی تـو امامی تو ولی
کرده دهسال امامت به حسینبنعلی
سینـه و شانـه و آغـوش محمّد جایت
گـل لبخنـد خـدا ریخته بـر سیمایت
وسعت ملک خدا سفرۀ مهمانی توست
خوشترین ذکر خداوند، ثناخوانی توست
تـو ز طفلـی غــم ایـام، مکـرر دیدی
سوختی، آب شدی، داغ پیمبـر دیدی
شاهـد غـربت و تنهایی حیــدر بودی
تـا اُحـد گریهکنان همـره مادر بودی
تـو درِ خانــۀ آتـش زده را مـیدیدی
مادرت نقش زمین میشد و میلرزیدی
قاتلت اوست که در پیش دو چشمان ترت
تازیانــه زده بــر مــادر نیکـو سیـرت
قاتلت اوست که با خشم، لگد بر در زد
مـادرت نالـه کشیـد از جگـر و پرپر زد
دوست هم طعنـه زد و قلب تو آزرد به قهر
آخرین قاتـل تو زخمزبـان بـود نه زهر
زندگانیت همه خون جگـر خوردن بود
کوه انـدوه، سرشـانه خـود بـردن بـود
خورد شمشیر ستم تا که به فرق پدرت
زخم آن تیغ شـد و رفت فرو در جگرت
گشت هر روز جسـارت به تو از اعدایت
بلکـه سجـاده کشیدنـد ز زیــر پــایت
نـه فقـط در غـم تو حیدر و زهرا گرید
بهـر تـو مـرغ هـوا، ماهـی دریـا گریـد
گر چـه در زندگیات ظلم فراوان کردند
در عوض موقع تشییع تو جبران کردند!
عـوض گـل کـه گذارنـد بـه آیات تنت
لالههـا تیر شـد و رفـت فـرو در بـدنت
چه جگرها که چو آتش همه افروخته شد
چه بگویم؟ تن و تابوت به هم دوخته شد
تیرهایی که بر آن نخـل گل یـاس زدند
همـه را بـر جگـر حضـرت عبـاس زدند
داغهــا بـــر جگــر آل علــی بنهـادند
خوب بر ختم رسل اجـر رسـالت دادند!
زخمهـا گشت نمایـان ز حجـاب کفنت
تـا حسینبنعلـی تیــر کشیـد از بدنت
سوزهـا را بـه درون جگـر خـود پوشید
تا که تیر از گلـوی کودک ششماهه کشید
تیر خصم از تن و تابوت گذشت و ناگاه
رفـت در دیــدۀ عبــاس و دل ثــارالله
شـد یکی از شـرر زهـر و ز تیر دشمن
تن صدچاک حسین و جگر پاک حسن
دل هـر سوختهدل گشت دیار غمشان
اشک «میثم» همهجا باد نثار غمشان
شعر شهادت امام حسن (ع) از غلامرضا سازگار
نیست کس غیر از خدا آگاه از سوز نهانم
خون دل هایی که خوردم ریخت بیرون از دهانم
زهر نانوشیده قلبم بود مثل لاله پرپر
بس که آمد بر جگر از دوستان زخم زبانم
در وطن نه در میان خانه ی خود هم غریبم
قاتلم گردیده یارب همسر نامهربانم
قلب من شد پاره آن روزی که خود در کوچه دیدم
مادرم نقش زمین گردید پیش دیده گانم
جعده زهرم داد امّا قاتلم باشد مغیره
بر لب از ظلمی که او کرده چهل سال است جانم
خون دل هایی که زهرا و علی خوردند عمری
اشگ گردید و روان شد از دو چشم خون فشانم
هر کجا افتاد چشمم یا به ثانی یا مغیره
رنگ از رویم پرید و سوخت مغز استخوانم
من که ختم الانبیا خوانده است طاووس بهشتم
در میان آشیان چون طایر بی آشیانم
باغبان گلشن وحیم ولی از بس غریبم
هم نشین خارها در بین باغ و بوستانم
سوخت یاقوت لبم از زهر و شد معلوم آخر
از چه پیغمبر ز طفلی بوسه می زد بر دهانم
گر چه آل مصطفی ظلم فراوان دید «میثم»
نیست از من هیچ کس مظلوم تر در خاندانم
اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع) سازگار
صفر تمام شد و طی نشـد عزای حسن
هزار حیف که شد زهر کین جزای حسن
بـه غربتش چـه بگویـم، رسـول اکـرم گفت
که ماهیان همه گرینـد از بـرای حسن
اگرچه آب شد و سوخت بیصدا چون شمع
محیط، پر شده از اشک بیصدای حسن
بـه حشـر بـا گـل لبخنـد میشـود محشور
خوشا کسی که کند گریه در عزای حسن
گمـان نبـود نمـکناشناسهــا بـه ستـم
کنند خنجـر خود را فرو به پای حسن
هنـوز بـر بـدنش زخـم تیرهــا پیــداست
هنوز شهر مدینـه است کربلای حسن
کسی که فاطمـه را کشت قاتل حسن است
به روز حشر شهادت دهد خدای حسن
ز بـس بـه پیکـر پاکش نشست تیـر ستـم
به روی شانه بدن گشت نینوای حسن
غـریبِ شهـر مدینه، غـریب رفت بـه خاک
غریبتر حرم و صحن با صفـای حسن
از آن زمان که خـدا خلق کـرد «میثم» را
دل شکستـۀ او بــود آشنـای حسـن
شعر غلامرضا سازگار برای شهادت امام حسن مجتبی (ع)
شجر وحی را ثمر حسن است
به نبی دومین پسر حسن است
میوۀ قلب حضرت زهرا
جانِ جان پیامبر حسن است
پای تا سر محمد است و علی
هستی مادر و پدر حسن است
کوچههای مدینه میگویند
از برادر غریبتر حسن است
آن که در سن کودکی او را
پاره در کوچه شد جگر حسن است
آن چه در بین کوچه دید و گریست
چشم پاک حسین هم نگریست
جز خداوند حی دادگرش
کس نداند چه آمده به سرش
بسکه زخم زبان زدند او را
زهر ناخورده بود خون جگرش
آن ستمگر که مادرش را زد
باز دشنام داد بر پدرش
سالها از جفای دشمن و دوست
خون روان بود از دو چشمِ ترش
از شب دفن مادرش زهرا
همه دیدند ریخت بال و پرش
قاتـل آن ولـیّ سبحــانی
قنفذ است و مغیره و ثانی
اشعار سازگار برای شهادت امام حسن (ع)
آتشی شعله ور ز آه من است
که شرارش به جان مرد و زن است
چشم، سوی مدینه، دل به بقیع
با حسن لحظه لحظه هم سخن است
تربت بی چراغ او هر شب
شمع جان و چراغ قلب من است
شعله با ناله ، شمع محفل دل
گوهر اشک ، نُقل انجمن است
صفر است و دم حسینیون
همه جا ناله ی حسن حسن است
گریه ی ماهیان دریایی
در عزایش بود تماشایی
دلم امشب بهانه می گیرد
شعله از آن زبانه می گیرد
تیر آه از کمان ناله مدام
جگرم را نشانه می گیرد
گویی امشب کبوتری ز بقیع
در دلم آشیانه می گیرد
گل زخم دل امام حسن
در وجودم جوانه می گیرد
غصّه قصد دل مرا کرده
غم به کف تازیانه می گیرد
امشب از سوز سینه می گریم
بر غریب مدینه می گریم
دکلمه شهادت امام حسن (ع) از غلامرضا سازگار
من جگر پاره زهرایم و پاره جگرم
همه را یارم و خود از همه مظلومترم
خانـهام قتلگـه و یـار ستمگر قاتل
سوخته از شرر زهر، ز پا تا به سرم
عمر من بود محرّم، همه روز و همه شب
قاتل از زهر جفا کشت به ماه صفرم
لب فرو بستم و دیدم که اهانت میکرد
قاتـل مـادر مظلومه مـن بـر پدرم
با وجودی که خزان کُشت بهارانم را
طشت شد باغ گل و لاله ز خون جگرم
من که طاووس بهشتم به چه جرم و گنهی
سوختـه از شـرر دوزخیان بال و پرم؟
قسمتم بود به مسجد که ز طفلی هر روز
قاتـل مـادر خـود را سـر منبـر نگـرم
تا در آن کوچه رخ یاس نبی گشت کبود
تیره شد صورت خورشید به پیش نظرم
مضطرب بـودم و لرزیدم و حیـران بودم
که چسان مادر خود را به سوی خانه برم
در همان لحظه که شد مادر من نقش زمین
مـن نگـه کـردم و او گفت خدایـا پسرم
«میثم» از آه تو گر سوخت جهان، نیست عجب
از شـرار جگـر و سـوز دلـت بـا خبـرم
شعر امام حسن مجتبی (ع) سازگار
قوتت همه شب خون جگر بود حسن جان
گریان ز غمت چشم سحر بود حسن جان
از دوست و دشمن به تو پیوسته ستم شد
مظلومی تو ارث پدر بود حسن جان
مادر که زمین خورد تن پاک تو لرزید
تنها کمکت اشک بصر بود حسن جان
از طعنه و از زخم زبان های پیاپی
هر دم به دلت زخم دگر بود حسن جان
شد قلب تو مجروح تر از جسم برادر
کز او جگرت سوخته تر بود حسن جان
گر ماهِ حسین بن علی بود محرم
ماه غم تو ماه صفر بود حسن جان
هر کس به تنش زخم رسد از دم شمشیر
زخم تو به تن نه به جگر بود حسن جان
در کوچه و در مسجد در خانه مغیره
پیوسته تو را پیش نظر بود حسن جان
در راه حسین بن علی چار فداییت
در کرب و بلا چار پسر بود حسن جان
میثم که سخن از دل سوزان تو می گفت
شعرش به دل شیعه شرر بود حسن جان
شعر غلامرضا سازگار درباره شهادت امام حسن (ع)
ای سراپا حَسَن امام حسن
ماه هر انجمن، امام حسن
هم به خانه قتیل همسر خویش
هم غریب وطن امام حسن
ملک هستی به یاد غربت تو
همه بیتالحزن امام حسن
گرید از بهر تو، چو ابر بهار
دیده ی مرد و زن امام حسن
جگر پارهپارهات گوید
در عزایت سخن، امام حسن
دیدگاه ها