مجله دلگرم
امروز: چهارشنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۲ برابر با ۰۶ رمضان ۱۴۴۴ قمری و ۲۹ مارس ۲۰۲۳ میلادی
پیرمرد 70ساله کل اموالش را به دختری 30 ساله داد !!
2
پیرمرد 70ساله پس از مرگ مادر بچه هایش بادختری سی ساله ازدواج کرد و کل اموالش را به وی صلح کرد!!

چند هفته به سالگرد مادر خانواده مانده بود که بچه ها از گوشه گوشه ی دنیا دورهم جمع شدند تا مراسمی آبرومند برای مادر بگیرند.

آتوسا دختر ته تغاری آقاجون چندسال پیش از فوت مادر با سیاوش ازدواج کرده ، تنها فرزندخانواده که ایران ماندگار شده و کل ثروت پدر دراختیار وی وشوهرش بود.

چند روز پس از مراسم سالگرد مادر، تمام بچه ها به دعوت سیاوش در باغ خانوادگی دورهم جمع شده تا اعضاء خانواده،با توجه به بیماری آقا جون راجع به موضوع مهمی مشورت کنند.

آقاجون: بچه های عزیزم تا چند روز دیگه،همه ی شما برمی گردید سر خونه و زندگی اتون و من می مونم و تنهایی هام و این مریضی لعنتی که تا وقتی عزیز زنده بود رتق و فتق کل امور با خودش بود و حواسش شش دانگ با من بود اما امروز که عزیز نیست شما را صدا کردم تا موضوعی را با شما درمیان بگذارم که البته باید قبلش بگم،این تصمیم هیچ ربطی به احساسات و علاقه ی بین یک زن و مرد نداره بلکه ناشی از ترس و نگرانی است که دراین سن وسال بابت بیماری سراغم آمده و ناچارم تا یک نفر...

سیاوش کلام آقاجون و قطع کرده، می گوید:آقا جون! بگذارید من رُک و راست با بچه ها حرف بزنم و شما هم اگر سختتون هست این حرف و بشنوید بهتره سری به گلخونه بزنید تا ما حرف و گفت هامون بزنیم و نتیجه را خدمتتون عرض کنیم.با رفتن آقا جون، سیاوش ؛راجع به دلایل و لزوم ازدواج آقاجون و بودن یکنفر کنار وی با بچه ها صحبت می کند و بچه ها با تجدیدفراش پدر در قالب عقد موقت موافقت کرده،میزان مهریه را هم خودشون مشخص می کنند.

سیاوش که چند وقت پیش یکی دو نفر را به عنوان فرد مورد نظر به آتوسا و آقاجون معرفی کرده بود ،پس از موافقت اعضاء خانواده با سعیده راجع به شروط بچه ها صحبت کرده،سعیده چند روز بعد پای سفره ی عقد با آقا جون هفتاد ساله نشسته،شروع زندگی جدید پیرمرد،آغاز ماجرایی است دور از ذهن بچه ها مخصوصا سیاوش وآتوسا که برخلاف سایر بچه ها همواره کنار پدر و سعیده بودند

هر یک روز که از زندگی مشترک سعیده با پیرمرد می گذشت آقاجون سرحال تر و قبراق تر از قبل می شد، طوری که آقاجون تصمیم می گیرد،به اتفاق تازه عروس به بهانه ی دیدن بچه ها سفری به خارج از کشور داشته،چندماهی زندگی خارج از ایران را تجربه کنند.

زندگی با سعیده طوری شرایط پیرمرد را تغییر داده بود که انگار نه انگار این همان پیرمرد هفتاد ساله ایست که از ترس مردن در بستر بیماری تن به ازدواج موقتی داده بود که هدف و علت اصلی اش پرستاری از وی بود نه داشتن همسری تمام وکمال.

دیدن پدر در چنین وضعیتی علیرغم اینکه موجب خشنودی و راحتی خیال بچه ها بود اما هر یک از ایشان به نوعی به رفتارهای سعیده و تغییرات اساسی پدر شک داشته،نگران مال و اموال پدر بودند و سعی می کردند با کنایه و در لفافه راهکاری پیشگیرانه برای حفظ سرمایه ی خانواده ارائه کنند،پیرمرد نیز هر مرتبه که چنین بحثی مطرح می شد یک جواب مختصر و تکراری داشت؛بچه که نیستم،خودم حواسم هست که چه می کنم بعدهم این بنده ی خدا تا الان مهریه اش که حق قانونی و شرعی اش هست مطالبه نکرده پس مطمئن باشید چشم طمع به مال و اموال من ندارد که اگر هم داشته باشه همه ی زندگی ام حلال یک روز خوشی و زحمت هایی که برایم کشیده،تا اینکه...

صیغه ی موقت یکساله ی پیرمرد و سعیده هر سال تمدید می شد و برخلاف تصور بچه ها که بنا به بیماری صعب العلاج پدر وجواب شدنش توسط پزشکان روزشمار مرگ وی را داشتند برای سال پنجم تجدید شد.حالا دیگه سعیده،خانم خونه شده بود و آقاجون بدون اجازه ی بانوی خانه آب هم نمی خورد،بچه ها بنا به قاعده، هر سال نوروز به ایران می آمدند و چند هفته ای دور هم بودند و اردیبهشت –خرداد ایران را ترک می کردند.

جشن تولد هفتاد وپنج سالگی پیرمرد ؛سعیده با هماهنگی بچه ها در باغ خانوادگی جشنی مفصل ترتیب داده بود، تشریفات مهمانی و مراسم در حد و اندازه ای بود که همه ی بچه ها انگشت به دهان شده بودند مقارن با جشن تولد،پنجمین سال زندگی مشترک آقاجون و سعیده به پایان رسیده و عقد موقت این دو برای یکسال دیگر تجدید شد،استمرار رفتارهای عاشقانه ی سعیده علی رغم تفاوت سن و سال وی با آقا جون و دوام و بقای زندگی که به تصور بچه ها می بایست زندگی موقت و زودگذری می بود سبب نگرانی و دلشوره ی بچه ها بابت مال و اموال پدر بود.

بچه ها که بنا به توصیه ی پزشکان و جواب آزمایشات و ...تصور می کردند زندگی آقاجون با سعیده نهایتا در کمتر از یکسال با فوت پدر به نقطه ی پایان می رسد امروز شاهد آغازششمین سال زندگی مشترک این دو بودند.

شیوه ی زندگی ایشان که به یک زندگی موقت هیچ شباهتی نداشت هریک از بچه ها را به فکر چاره ای برای حفظ میراث پدر وادار کرده در نهایت به پیشنهاد سیاوش که بانی اصلی تجدید فراش پدر بود دور هم جمع شده تا چاره ای بیندیشند غافل از اینکه....

یکی دو روز پس از جشن تولدآقاجون سیاوش از طریق سردفتر اسناد رسمی که غالب امور ملکی خانواده را انجام می دهد مطلع می شود که آقاجون در قالب عقد صلح کل مال و اموال خودش را به سعیده صلح مشروط *کرده،خبر مثل توپ در بین بچه ها صدا کرده هریک مانند اسپندی روی آتش در صدد اتخاذ تدبیری بودند که ..

بچه ها با ادعای محجور شدن پدر نزد بنده آمده مدعی شدند که :جناب وکیل ما مطمئن هستیم که این زن آقاجون را جادو کرده،مادر خدابیامرز ما 50سال زن این مرد بود یک متر ملک به نامش نکرد حالا چطور ممکنه طرف از راه نرسیده صاحب کل مال و اموال پدر بشه! خلاصه ی دو ساعت گفتگوی من با بچه ها این بود که در رفتارهای پدرشان نشانه هایی از بیماری دِماغی*(عقلی=جنون و...) دیده اند و تاثیر این بیماری روی ذهن و فکر پیرمرد مهم ترین دلیل است بر صلح اموال به سعیده لذا اصرار بچه ها منتج به طرح ادعای حجر* پیرمرد شد!!

ادعای محجور شدن آقاجون از این باب از سوی بچه ها مطرح شده تا چنانچه دادگاه حکم به حجر پدر دهد،کلیه اعمال حقوقی پیرمرد از جمله صلح مال و اموال به نام سعیده باطل شود اما،پزشکی قانونی پس از چندین جلسه به صراحت اعلام کرد که پیرمرد در صحت و سلامت عقلی است و هیچ نشانه ای از حجر و سفه* درایشان دیده نمی شود.

پس از قطعیت حکم دادگاه،بچه ها سرخورده و پشیمان از اقدام قضایی که بدون فکر و صرفا بابت حفظ میراث پدرشان طرح کرده بودند ،پیگیر راهکاری بودند ،غافل از اینکه صلح اموال به سعیده مشروط بود و مهم ترین شرط استقرار و ثبات این صلح تقسیم اموال پدر بین بچه ها به نسبت مساوی پس از کسر یک هشتم اموال به عنوان سهم سعیده بود.در واقع قصد پدر بچه ها از صلح مشروط اموال به سعیده به این دلیل بود که چون سعیده در عقد نکاح موقت وی بوده و چنین زوجه ای از زوج ارث نمی برد،پیرمرد خواسته با این اقدام حقوق زن حفظ شود.

در مطلب آتی راجع به آثار جنون/حجر و سفه در قراردادها / مفهوم رشد و عقل معاش /آثار اعلام حجر و بطلان اعمال حقوقی/عقد صلح/صلح مشروط و... حقوق ناشی از عقد نکاح موقت ،نکات حقوقی لازم عرض می شود.



این مطلب چقدر مفید بود ؟
5.0 از 5 (2 رای)  
دیدگاه ها

درج کامنت برای این مطلب غیر فعال است