
قصه مرغ پر قرمزی و روباه برای کودکان
روزی روزگاری مرغی در یک مزرعه زنگی می کرد که بخاطر پرهای قرمزش همه او را پر قرمزی صدا می کردند.
روزی پر قرمزی در مزرعه در حال گشت و گذار و دانه خوردن بود که روباهی او را دید و آب از دهانش به راه افتاد.
سریع به خانه رفت و به همسرش گفت قابلمه را پر از آب کند و روی گاز بگذارد تا او ناهار را بیاورد. بعد دوباره به مزرعه برگشت.
وقتی پرقرمزی اصلا حواسش نبود. پیش از آنکه او بتواند کمک بخواهد، او را گرفت و در یک گونی انداخت. و بعد خوشحال راه افتاد به سمت خانه.
دوست پرقرمزی که یک کبوتر بود، همه ی داستان را تماشا می کرد و برای نجات دوستش سریع یک نقشه کشید.
کبوتر رفت در و سر راه روباه نشست و وانمود کرد که پایش شکسته است. روباه تا او را دید خیلی خوشحال شد و با خودش فکر کرد امروز ناهار مفصلی می خورد.
گونی را روی زمین گذاشت و به سمت کبوتر رفت تا او را بگیرد. کبوتر هم آرام آرام عقب می رفت.
پرقرمزی تا دید که روباه حواسش به کبوتر است از توی گونی بیرون آمد، یک سنگ داخل گونی گذاشت و فرار کرد.
کبوتر وقتی دید دوستش به اندازه کافی دور شده، شروع به پرواز کرد و بالای درختی نشست.
روباه هم که ناامید شده بود به سمت گونی رفت و آن را برداشت و به خانه رفت.
وقتی به خانه رسید، قابلمه روی گاز بود. گونی را توی قابلمه خالی کرد و سنگ تالاپی توی آب افتاد و آب جوش ها روی صورت روباه ریخت و روباه حسابی سوخت.
قصه صوتی مرغ پر قرمزی + دانلود قصه
نتیجه گیری داستان مرغ پر قرمزی
بچه ها داستان امشب می خواست بگه دوستی و از خود گذشتگی چقدر اهمیت داره و ما باید حواسمون به اطرافمون بیشتر جمع باشه و باید به آدم های اطرافمون بیشتر دقت کنیم . باید حواسمون رو خیلی جمع کنیم و قدر دوست های خوبمون رو هم بیشتر بدونیم .... قصه ما بسر رسید کلاغه به خونه اش نرسید .
۱۷ شعر کودکانه با موضوع پاییز + آهنگ کودکانه
داستان کودکانه از کلیله و دمنه برای ایام نوروز
دیدگاه ها