.webp)
کپشن در مورد بیمارستان
برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم:
1. بیمارستان
2. زندان
3. قبرستان
.در بیمارستان میفهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست.
.در زندان میبینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست.
.در قبرستان در مییابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد.
زمینی که امروز روی آن قدم میزنیم فردا سقفمان خواهد بود.
پس بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم....
کپشن سنگین درباره بیمارستان
در بیمارستان ها وقت شام و ناهار ، غذاها خیلی متفاوت است .
به یک نفر سوپ، چلوکباب و دسر می دهند
و به یک کسی فقط سوپ می دهند
و به یک نفر حتی سوپ هم نمی دهند و می گویند که فقط آب بخور
به یک کسی می گویند که حتی آب هم نخور
جالب است که هیچ کدام از این بیماران اعتراض ندارند
زیرا آنها پذیرفته اند که کسی که این تشخیص ها را داده است طبیب است و آن کسی که طبیب است حکیم است .
پس اگر خدا به یک کسی کم داده یا زیاد داده ، شما گله و شکوه نکنید که چرا به او بیشتر داده ای و به من کمتر داده ای .
این کارها روی حساب و حکمت است
خدایا به داده و نداده ات شکرت
کپشن طنز در وصف بیمارستان
ﭘﻴﺎﻣﻚ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﺯﻥ:
ﺁﺭﻭﻡ ﺑﺎﺵ، ﻧﺘﺮﺳﻴﺎ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﻫﺎﻱ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ
ﺳﺮﻡ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﺮﺩﻩ ﻫﺎ
ﺑﻴﻬﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﺧﺎﻧﻢ ﺟﻬﺎﻧﭙﻮﺭ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﺑﻪ ﺍﻭﺭﮊﺍﻧﺲ، ﺍﻻﻥ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻧﻢ.
ﺩﻛﺘﺮﺍ ﻣﻴﮕﻦ ﺧﻮﻧﺮﻳﺰﻱ ﻣﻐﺰﻳﻪ
ﭘﺎﻱ ﭼﭗ ﻭ ﺩﻧﺪﻩ ﺭﺍﺳﺘﻢ ﺷﻜﺴﺘﻪ
ﺁﺭﻧﺠﻢ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﻪ
ﮔﺮﺩﻧﻢ ﭘﻴﭽﻴﺪﻩ ﻭ ﻟﺒﻢ ﭼﺎﻙ ﺧﻮﺭﺩﻩ.
ﺟﻮﺍﺏ ﺯﻥ : ﺧﺎﻧﻢ ﺟﻬﺎﻧﭙﻮﺭ ﻛﻴﻪ ؟!!!
��������������
کپشن خفن در وصف بیمارستان
مردی قصد خودکشی داشت
به بالای صخره بلندی رفت .
طنابی به گردنش انداخت و آن را به صخره بست ،
مقداری سم خورد ،
خود را آتش زد ه و پرت کرد
و در همان حال به سر خود شلیک کرد .
تیر به خطا رفت
و طناب را قطع کرد !
مرد که از حلق آویز شدن نجات یافته بود ،
به داخل آب افتاد و آتش خاموش شد !
خوردن آب دریا باعث شد ، استفراغ کرده و سم را از بدن او دفع کند .
ماهیگیری او را دید و از آب زنده بیرون آورد .
مرد به بیمارستان تامین اجتماعی منتقل شد
و در آنجا
بعلت نبود امکانات درگذشت!
کپشن خنده دار باحال درباره بیمارستان
از خواب پاشدم دیدم بیمارستانم
داد زدم بچم بچم چی شد؟؟؟
بچمو میخوام ببینم
.
.
.
.
.
.
.
بعد یه پرستار اومد بالا سرم گفت زر نزن اپاندیستو عمل کردی پاشو برو خونتون! :|
بعدشم احمق تو پسری . . . :)))
کپشن خاص برای بیمارستان
وقتی میای تو نت
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
انگار اومدی بیمارستان بخش CCU؟
همه قلب ها شکسته...؟؟
ناراحت؟؟؟؟
یکی داره میمیره...؟؟؟؟
یکی تصمیم به مردن داره...؟؟
اصن یه وضعی
دااااغون
والا منم الان حس میکنم یکی ولم کرده رفته:|||||||
هرکیه خودش بیاد بگه، ،میبخشمش :/
کپشن فلسفی سنگین در مورد بیمارستان
مردی در حالی که به قصرها و خانه های زیبا مینگریست به دوستش گفت:
وقتی این همه اموال رو تقسیم می کردن ما کجا بودیم؟
دوست او دستش رو گرفت و به بیمارستان برد و گفت:
وقتی این بیماریها رو تقسیم می کردن ما کجا بودیم!!!
خدایا واسه داده ها و نداده هات شکر
الهی! یک ذهن آرام
یک تن سالم
یک خواب شیرین
یک خیال راحت
یک روز قشنگ
یک خبر خوش
یک خوشی از ته دل
نصیب خودم و همه دوستای عزیزم کن... آمین
کپشن طنز درباره بیمارستان
مورد داشتیم
تو بیمارستان داشتن پانسمان مریضو عوض میکردن
به همراه گفتن:
"یه گاز از
پرستار بگیر و بیا..."
هیچی دیگه
هنوز پرستار کبوده
کپشن غمگین فوق العاه احساسی در وصف بیمارستان
سالها پیش زمانی که به عنوان داوطلب در بیمارستان
استانفورد مشغول کار بودم با دختری به نام لیزا اشنا شدم
که از یک نوع بیماری جدی و نادری رنج می برد.
ظاهرا تنها شانس بهبودی او گرفتن خون از برادر 5 ساله ی
خود بود که او نیز قبلا مبتلا به همان بیماری بود و به طرز
معجزه اسایی نجات یافته و هنوز نیاز به مراقبت های ویژه ی
فیزیولوژی برای مبارزه با بیماری داشت.
پزشک معالج وضعیت بیماری خواهرش را توضیح داد و سوال کرد
که ایا برای بهبودی خواهر خود مایل به اهدای خون هست یا
نه؟
برادر خردسال اندکی تردید کرده سپس نفس عمیقی کشیده و
جواب داد: بله من این کار برای نجات لیزا انجام خواهم داد.
در طول انتقال خون کنار خواهر خود روی تختی دراز کشیده و
مثل تمامی انسان ها با مشاهده ی این که رنگ به چهره ی
خواهرش برمی گشت
خوشحال بوده و لبخند می زد.
سپس رنگ چهره ی او پرید و بی حال شده و لبخند بر لبانش
پژمرد.
نگاهی به دکتر انداخته و با صدای لرزانی پرسید: ایا می
توانم زودتر بمیرم؟
پسر خردسال به خاطر سن کمش توضیحات دکتر معالج را عوضی
فهمیده بود
و تصور می کرد باید تمام خون خود را به خواهرش بدهد
و با شجاعت خود را اماده ی مرگ کرده بود...
کپشن خنده دار در مورد بیمارستان
قلی ﻭ غلام ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﻴﺰﺩﻥ
قلی : ﺗﻮ ﻛﺠﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺍﻭﻣﺪﻱ ؟
غلام: ﺗﻮ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ
قلی : ﺁﺧﻴﻴﻴﻴﻴﻲ ﻣﺮﻳﺾ ﺑﻮﺩﻱ ؟
✿ کپشن خاص درباره بیمارستان ✿
سال عجیبی بود!
بدون اغوش،
بدون قدم زدن های دو نفره،
بدون کافه گردی،
بدون شور وشوق...
پر از دلهره،اضطراب
پر از فاصله اجتماعی،
پر از نبودن،نداشتن..
پراز خنده هایی که اسیر ماسک ها شدند.
پر از اسارت ودر بند بودن پنجره ودیوار
نه این یک سال نبود،
چیزی شبیه یک فصل نا شناخته
در تقویم ،که هنوز اسمی برایش
کسی نگذاشته...!
چقد میشد حال مان خوب باشد،
باران بزند،چتر های خاک خورده را
برداریم وهم قدم خیابان باشیم..
بیایید دعا کنیم
سال بعدی که امد کنار هم دیگر باشیم
بدون فاصله اجتماعی،بدون ماسک.
دعا کنیم حال جهان خوب شده باشد،
بیمارستان ها متروک که شده باشد.
نه کسی دردی داشته باشد نه غمی.
بیاید برای حال خوب هم دعا کنیم.
#ملیح_م
کپشن فلسفی سنگین در مورد سرنوشت
غمگین ترین و خاص ترین کپشن در مورد سربازی
کپشن خفن و سنگین در مورد سیگار
کپشن عارفانه و ادبی در مورد سرسبزی