دلگرم
امروز: سه شنبه, ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۳۰ شوّال ۱۴۴۶ قمری و ۲۹ آوریل ۲۰۲۵ میلادی
قصه جادویی مداد شمعی یارا برای کودکان
زمان مطالعه: 5 دقیقه
یارا پسربچه ای که با یک مداد شمعی جادویی دنیا را تغییر داد.

داستان کودکانه مداد شمعی جادویی

 یارا پسر کوچولویی بود که عاشق نقاشی کردن بود .. اون یک روز یک مداد شمعی عجیب پیدا کرد .یارا مداد شمعی رو برداشت و نگاهی بهش انداخت اون می خواست ببینه مداد شمعی جدید چطوری می کشه! برای همین  شروع به خط خطی روی زمین کرد.

مامان از آشپزخونه بیرون اومد و با دیدن یارا گفت:” اوووه یارا ! چرا داری روی زمین خط خط می کنی؟” مامان بزرگ که حرفهای مامان و یارا رو شنیده بود با یک دفتر بزرگ از اتاق بیرون اومد و اون رو به یارا داد و گفت:” میتونی توی دفترت هر چقدر که دوست داری نقاشی بکشی !”

یارا دفتر رو از مامان بزرگ گرفت و مشغول کشیدن شد. اون تند و تند خط خطی می کرد و طرح های مختلف می کشید. مداد شمعی خیلی عجیب بود چون به محض اینکه یارا اون رو توی دستش می گرفت به سرعت شروع به کشیدن طرح های مختلف میکرد.

یارا دفترش رو پیش مامان برد و نقاشی هاش رو به مامان نشون داد. مامان با دقت به نقاشی یارا نگاه کرد و گفت:” چه نقاشی های جالبی! چه گل قشنگی !” یارا گفت:” ولی این یه سگه مامان!”

اوایل فهمیدن اینکه یارا دقیقا چی کشیده یه کم سخت بود. خیلی وقت ها مامان و بابا متوجه نمی شدند که اون دقیقا چی کشیده ! ولی این برای یارا خیلی مهم نبود. اون به کار خودش ادامه می داد و هر چیزی که توی ذهنش بود رو با مداد شمعی جدیدش روی صفحه می کشید..

نقاشی کشیدن با مداد شمعی جدید انقدر برای یارا جالب بود که اون حتی توی حمام هم دفترش رو با خودش می برد و نقاشی می کشید! یارا وقتی که به گردش و بیرون از خونه می رفت هم دفترش همراهش بود. اون توی باغ وحش حیواناتی که از نزدیک می دید رو به سرعت نقاشی می کرد.

توی آکواریوم ماهی های رنگی و دلفین ها رو نقاشی می کرد. وتوی موزه هم هر تابلویی که میدید رو با دقت نگاه می کرد و بعد عین اون رو نقاشی می کرد. نقاشی با مداد شمعی جدید راحت و سریع و هیجان انگیز بود..

یک روز یارا با مداد شمعی جدید تصویر یک پرنده رو کشید و نقاشیش رو به مادربزرگش داد. همون موقع یک اتفاق عجیب و باور نکردنی افتاد . پرنده از توی صفحه نقاشی پر زد و بیرون اومد و روی شانه مادربزرگ نشست. یارا و مادربزرگ شگفت زده به هم نگاه کردند.

قصه بچگانه

یارا که حسابی هیجان زده شده بود این دفعه تصویر یک گربه کوچولوی پشمالو رو کشید و اون رو به مادرش داد. گربه کوچولو هم مثل پرنده از نقاشی بیرون اومد و کنار مامان رفت. مامان که حسابی تعجب کرده بود گفت:” اوووه ممنون من عاشق گربه هام!”

بعد یارا تصویر یک مبل نرم و راحت رو نقاشی کشید و به پدرش که در حال روزنامه خوندن بود داد. پدرش روی  مبل راحت نشست و گفت:” چه مبل نرم و راحتی ، ممنونم یارا!”

همه چیز عجیب و باور نکردنی بود. هرچیزی که یارا با مداد شمعی جدید می کشید از توی نقاشی بیرون می اومد و واقعی می شد! یارا حالا فهمیده بود که اون مداد شمعی یک مداد شمعی عجیب و جادوییه!

یارا با خودش فکر کرد که اون میتونه با مداد شمعی جادوییش کارهای خیلی بزرگی بکنه! کارهایی که به همه مردم دنیا کمک بکنه .. بعد تصمیم گرفت تا به مردم گرسنه و کسانی که غذای کافی برای خوردن ندارند کمک بکنه ، برای همین نشست و یک عالمه کامیون پر از مواد غذایی و خوراکی کشید تا به همه آدمهای گرسنه غذا برسونه !

بعد یک کشتی بزرگ کشید پر از وسایل و تجهیزات که به کمک مردمی بره که خونه هاشون رو توی سیل و زلزله و طوفان از دست دادند..

یارا باز هم فکر کرد و فکر کرد. بعد عکس یک عالمه مدرسه و بیمارستان رو توی کاغذها کشید و اون رو شکل موشک کرد و به جاهای مختلفی که فکر می کرد نیاز دارند فرستاد..

یارا هر چیزی که فکر می کرد کسی بهش احتیاج داره رو نقاشی می کرد. بعد از کلی نقاشی کشیدن یارا نگاهی به مداد شمعی کوچولویی که توی دستش بود کرد. اون از بس نقاشی کشیده بود مداد شمعی جادویی کوچیک و کوچیکتر شده بود و حالا فقط ته مداد شمعی باقی مونده بود. یارا با خودش فکر کرد شاید این آخرین نقاشی ای باشه که اون می تونه با مداد جادوییش بکشه و اون رو تبدیل به واقعیت کنه..

پس تصمیم گرفت یک نقاشی برای خودش بکشه .. چون یارا عاشق حیوانات بود تصمیم گرفت آخرین نقاشیش یکی از حیوانات مورد علاقش باشه و خیلی طول نکشید که یک سگ کوچولوی قهوه ای کنار یارا ایستاده بود ..

separator line

همچنین بخوانید:
داستان کودکانه موش کوچولو و حلزون شگفت انگیز

داستان کودکانه موش کوچولو و حلزون شگفت انگیز

آلبرت موش کوچولو یک حلزون بامزه به نام خال خالی پیدا می کند و تصمیم می گیرد به او چیزهای جدیدی یاد بدهد.

 

مسابقه ایرانی باش

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits