دلگرم
امروز: جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
غمگین ترین و عاشقانه ترین اشعار هوشنگ ابتهاج در وصف غروب
1
زمان مطالعه: 4 دقیقه
در این صفحه گلچینی از زیباترین اشعار هوشنگ ابتهاج را در زمینه غروب برایتان برگزیده ایم . با ما در دلگرم همراه باشید .

شعر غروب ابتهاج

درختی پیر
شکسته خشک تنها گم
نشسته در سکوت وهمناک دشت
نگاهش دور
فسرده در غروب مرده دلگیر
و
هنگامی که بر می گشت
کلاغی خسته سوی آشیان خویش
غم آور بر سر آن شاخه های خشک
فروغ واپسین خنده خورشید
شد خاموس

شعر غروب هوشنگ ابتهاج - درختی پیر شکسته خشک تنها گم نشسته

شعر کوتاه ابتهاج در مورد غروب

سایه ها زیر درختان در غروب سبز می گریند
شاخه ها چشم انتظار سرگذشت ابر
و آسمان چون من غبار آلود دلگیری
باد
بوی خاک باران خورده می آرد
سبزه ها در رهگذر شب پریشانند
آه اکنون بر کدامین دشت می بارد
باغ حسرتناک بارانی ست
چون دل من در هوای گریه سیری

هوشنگ ابتهاج / سایه / با این غروب از غم سبز چمن بگو

شعر بلند ابتهاج در وصف غروب

با این غروب از غم سبز چمن بگو
اندوه سبزه های پریشان به من بگو

اندیشه های سوخته ی ارغوان بین
رمز خیال سوختگان بی سخن بگو

آن شد که سر به شانه ی شمشاد می گذاشت
آغوش خاک و بی کسی نسترن بگو

شوق جوانه رفت ز یاد درخت پیر
ای باد نوبهار ز عهد کهن بگو

آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک
با چشم تر ز تشنگی یاسمن بگو

از ساقیان بزم طربخانه ی صبوح
با خامشان غمزده ی انجمن بگو

زان مژده گو که صد گل سوری به سینه داشت
وین موج خون که می زندش در دهن بگو

سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد
این ماجرا به آینه ی دل شکن بگو

آن سرخ و سبز سایه بنفش و کبود شد
سرو سیاه من ز غروب چمن بگو

separator line

شعر ابتهاج درباره غروب

شبی
کدام شب ؟
شبی
شبی ستاره ای دهان گشود
چه گفت ؟
نگفت از لبش چکید
سخن چکید ؟
سخن نه اشک
ستاره میگریست
ستاره کدام کهکشان ؟
ستاره ای که کهکشان نداشت
سپیده دم که خاک
در انتظار روز خرم است
ستاره ای که در غم شبانه اش غروب کرد
نهفته در نگاه شبنم است

separator line

شعر بلند ابتهاج در مورد غروب

یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس

بانگی بر آورم ز دل خسته یک نفس

تنگ غروب و هول بیابان و راه دور

نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس

خونابه گشت دیده ی کارون و زنده رود

ای پیک آشنا برس از ساحل ارس

صبر پیمبرانه ام آخر تمام شد

ای آیت امید به فریاد من برس

از بیم محتسب مشکن ساغر ای حریف

می خواره را دریغ بود خدمت عسس

جز مرگ دیگرم چه کس آید به پیشباز

رفتیم و همچنان نگران تو بازپس

ما را هوای چشمه ی خورشید در سر است

سهل است سایه گر برود سر در این هوس

غروب ، شبگیر ، هوشنگ ابتهاج (سایه)

شعر ابتهاج در وصف غروب تنگ

چه فکر می کنی؟
که بادبان شکسته زورق ب گل نشسته ای ست زندگی ؟
در این خراب ریخته
که رنگ عافیت ازو گریخته
به بن رسیده
راه بسته ای ست زندگی ؟
چه سهمناک بود سیل حادثه
که همچو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان ز هم گسیخت
ستاره خوشه خوشه ریخت
و آفتاب درکبود درههای آب غرق شد
هوا بد است
تو با کدام باد می روی؟
چه ابر تیره ای گرفته سینه تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا
نمی شود
تو از هزاره های دور آمدی
در این درازنای خون فشان
به هر قدم نشان نقش پای توست
در این درشتناک دیولاخ
ز هر طرف طنین گامهای رهگشای توست
بلند و پست این گشاده دامگاه ننگ و نام
به خون نوشته نامه وفای توست
به گوش بیستون هنوز
صدئای تیشه های توست
چه
تازیانه ها که با تن تو تاب عشق آزمود
چهدارها که از تو گذشت سربلند
زهی سکوه فامت بلند عشق
که استوار ماند در هجوم هر گزند
نگاه من
هنوز آن بلنددور
آن سپیده آن شکوفه زار انفجار نور
کهربای آرزوست
سپیده ای که جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی یک نفس در آن
زلال دم زدن
سزد اگر هزار بار
بیفتی از نشیب راه و باز
رو نهی بدان فراز
چه فکر می کنی ؟
جهان چو آبگینه شکسته ای ست
که سرو راست هم در او شکسته می نمایدت
جنان نشسته کوه درکمین درههای این غروب تنگ
زمان بی کرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی
ست این درنگ درد و رنج
به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ می زند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست زنده باش

با این غروب از غم سبز چمن بگو - شعر غروب چمن هوشنگ ابتهاج

شعر تنهایی | گلچین شعرهای عاشقانه هوشنگ ابتهاج درباره تنهایی

مجموعه اشعار عاشقانه هوشنگ ابتهاج

برگزیده زیباترین اشعار هوشنگ ابتهاج درباره لبخند

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست هوشنگ ابتهاج



این مطلب چقدر مفید بود ؟
5.0 از 5 (1 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits