برگزیده ی اشعار شاعران بزرگ در وصف غم
شعر با واژه غم از حافظ
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم
حافظ
شعر با واژه غم از جلال همائی
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم نیست عالمی
جلال همائی
شعر با واژه غم از سعدی
گفته بودم چو بیائی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیائی
سعدی
شعر با واژه غم از وحشی بافقی
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
وحشی بافقی
شعر با واژه غم از یغمای جندقی
اسرار غمش گفتم در سینه نهان دارم
رسوای جهانم کرد این رنگ پریدنها
یغمای جندقی
شعر درباره غم
ما را همه روزه یار و محرم غم تست
هم صحبت و همنشین و همدم غم تست
شعر با واژه غم از حاجب شیرازی
بی غم نبود دمی اگر دل دل ما است
بی ما نبود دمی اگر غم غم تو است
حاجب شیرازی
شعر با واژه غم از دکتر رعدی
یار باز آمد و غم رفت و دل آرام گرفت
بخت خندید و لبم از لب او کام گرفت
دکتر رعدی
شعر با واژه غم از نامی تبریزی
ای خوش آن ساقی که ما را جام بیهوشی دهد
تا ز غمها یک نفس ما را فراموشی دهد
نامی تبریزی
شعر با واژه غم از سعدی
غم عشق آمد و غمهای دگر پاک ببرد
سوزنی باید کز پای برآرد خاری
سعدی
شعر با واژه غم از نیکی اصفهانی
در ره عشق بتان روی به سر منزل غم
آنکه با قافلة درد روان است منم
نیکی اصفهانی
شعر در وصف غم
در دام غم تو بستهای نیست چو من
وز جور تو دل شکستهای نیست چو من
شعر با واژه غم از انوری ابیوردی
برخاستگان عشق تو بسپارند
لیکن به وفا نشستهای نسیت چو من
انوری ابیوردی
شعر با واژه غم از امیر فیروزکوهی
غمگین اگر به سیر گل و لاله پا نهد
داغی دگر نهد به دل داغدار خویش
امیر فیروزکوهی
شعر با واژه غم از طوقی تبریزی
چون فلک خواهد غمی از جان ناشادم برد
آورد پیشم غمی را کان غم از یادم برد
طوقی تبریزی
شعر با واژه غم از الفت
عشق کوتا و ارهاند از غم دنیا مرا
در میان شعله ها سوزد ز سر تا پا مرا
الفت
دیدگاه ها