
شعر با هم بودن
سرخی لبهای تو و
قرمزی چشای من
سیاهی موی تو و
بخت بد و سیای من
ببین چقد باهم دیگه نقطه مشترک داریم!
پس چرا دس دس می کنیم؟ بگو ما به چی شک داریم؟؟
موهای چتری تو و
چتر غم رو قلب من
سنگینی نگاه تو
وزن غم رو قلب من
ببین چقد باهم دیگه نقطه مشترک داریم!
پس چرا دس دس می کنیم؟ بگو ما به چی شک داریم؟؟
تند کردن قدم هاتُ
تندی ضرب قلب من
نگاه تو، دستای من
سردن؛ چقد مثله همن
ببین چقد باهم دیگه نقطه مشترک داریم!
پس چرا دس دس می کنیم؟ بگو ما به چی شک داریم؟؟
تق تق کفشای تو و
تیک تیک ساعت اتاق
ببین چقد شکل همن
هردو بر حسب اتفاق
هردوتا یه کله می رن، بدون یک ثانیه مکث
فقط باید جلو برن، نمی تونن برن برعکس!!
هیچکی بهشون نمی گه این همه تندی واسه چی؟
هیچکی نمی گه صب کنین، نفس کم آورده یکی!
فقط یه چیزی فرق داره، که کوچیکه خیلی کمه
بدت می آد از من یه کم، دوست دارم یه عالمه!
شاعر حمیدرضا ابراهیمی فینی
شعر کوتاه در وصف با هم بودن
رفیقا، هردو از زندگی سیریم
بیا باهم ره دیگر بگیریم:
از آغاز جهان، تنهایی بد بود
بیا باهم، بیا باهم بمیریم...
اویس دلبری
شعر درباره با هم بودن
عشـق یعـنی با خـــــدا مَحـــرَم شـدن
در حـــــریـم ِ کبـــــریا اعظــم شـدن
عشـق یعـنی کشفِ خــود در زنــدگی
عشـق یعنی حسّ ِ از "خود" کم شدن
عشـق یعـنی تــــرکِ هـــر ناخالصی
عشـق یعـــنی قطــــرهای "آدم" شـدن
عشـق یعنی "من" دگر بیمعنی است
عشـق یعنی "او، تو، ما" باهــم شدن
عشـق یعـــنی مــــردی و افتــــادگـی
با یتـیمان چــون پــدر همــــدم شـدن
از بــرای هـــردل ِ مجــروح و تنگ
عشـق یعـنی «حاجیا» مَـرهَـــم شدن
شاعر مسعود حاجی آقاجانی معمار
شعر برای با هم بودن
زندگی با گریه اب آغاز شد
وتولدی دیگر برادر وخواهر رامعناکرد
باهم خندیدیم و بزرگ بزرگترشدیم
تافاصله و حادثه شتابان خزید
و خزان کردبهارمارا
خنده هایمان باهم بودن ها را
تااینکه آهسته آهسته
دلی فریاد کشیدپر ازحسرت
دوستتان دارم پدر مادر
خواهر وبرادر گرامی
و تو رانیز همسر مهربانم
قلب ها با وجودفاصله ها
نزدیک و نزدیکتر شد
و چراغ امید خورشیدی شد تا یخ فاصله هایمان را بشکند
شاعر حیدر خیرآبادی
شعر نو در مورد با هم بودن
روز درد - روز فاصله و روز جدایی رسیده
دیگر نگذار من و تو اسیر باشیم
بگذار یکقدم آنسو تر از مرگ روم
بگذار باهم غریبه شویم
مرا در زنجیر نگاه های آخرین مبند!
برو ای مسافر عشق
طلای قلبم را از دیرها برده ای
دیگر صندوقچه ای تنم خالیست
نگران نباش
چیزی اینجا باقی نمانده که نبرده باشی!
چیزی اینجا باقی نمانده- که دیگران ببرند!
نگاهت را بگردان
به چشمانت بگو- دیگر نباید دوستم داشته باشند!
بگذار یکبار دیگر با هم غریبه شویم!
میخواهم چشمانت برایم بگویند
شاعر صلاح الدین جویا
۱۱۰ شعر زیبا در وصف دوست و دوستی
شعر برای پدر : ۵۴ شعر زیبا در وصف پدر | روز پدر مبارک
شعر همه روز روزه بودن از شیخ بهایی