از همان روزی که حضرت عز و جل پدر جد ما را از بهشت بیرون کردند تا همین امروز، همهی ما به دنبال سعادت و خوشبختی گشتهایم. درست مثل ایوب که دنبال یوسف گمگشتهاش میگشت. انگار ویروسی واگیردار است بدتر از کرونا. از پدر به پسر و از مادر به دختر منتقل میشود. یک عمر ما میدویم و سعادت میدود. آخر هم ممکن است بهش نرسیم. نرسیدن که پیشکش، من حتی نمیدانم سعادت یعنی چه. بخت یعنی چه که خوشبختی چه باشد؟ معنی واقعی سعادت چیست؟ در اینجا به بررسی دیدگاه های فیلسوف ها در مورد سعادت می پردازیم.
اخلاق افلاطون مبتنی بر جستجوی سعادت و نیکبختی است. به این معنی که در جهت حصول بالاترین خیر انسان، که داشتن آن سعادت و نیکبختی حقیقی را در بردارد، هدایت شده است.
ارسطو با استفاده از مبادی و اصول تعالیم فلسفی خود در توصیف سعادت انسانی، آن را «خیر برین» دانسته و معتقد است که مصداق آن را باید در کارکرد ویژهی انسانی، یعنی آنچه انسان را از سایر جانداران تمایز میبخشد، جستوجو نمود. کارکرد خاص انسان مطابق با برترین بخش وجودش (صورت نطقی)، فعالیت عقلی است؛ پس باید سعادت و خیر برین او نیز در همین زندگی باشد.
باروخ اسپینوزا ، فیلسوف هلندی در قرن هفده میلادی میگوید:”سعادت، پاداش فضیلت نیست، بلکه خودِ فضیلت است”….؛ وی این عبارت را در صفحات پایانی کتاب خویش تحت عنوان «اخلاق» آورده است. کتابی که به خواست وی همراه با باقی آثار به چاپ نرسیدهاش ، تنها پس از مرگ او (توسط یکی از دوستان وفادارش) به چاپ رسید .
رواقیان تاکید کردند که همه فرایند های طبیعی، مانند بیماری و سلامتی، تابع قوانین ناگسستنی طبیعت هستند. بنابراین انسان باید یاد بگیرد که سرنوشت خود را بپذیرد. هیچ چیز به طور تصادفی اتفاق نمی افتد. همه چیز از روی ضرورت اتفاق می افتد. بنابراین زمانی که سرنوشت در زد، شکایت کردن دیگر فایده ای ندارد. آنها فکر میکنند که انسان باید رویداد های خوب زندگی را بدون نگرانی بپذیرد. از این جهت با کلبیان نسبت نزدیکی دارند، که مدعی بودند که همه وقایع بیرونی بی اهمیت هستند. حتی امروزه هم، اصطلاح ((آرامش رواقی)) را در مورد کسی که اجازه نمیدهد احساساتش بر او غلبه کند به کار میرود.
لذت، از اساسی ترین انگیزه های رفتار در آدمی است و از طرفی سعادت، به عنوان غایت اخلاق تلقی می گردد. رابطه «لذت» با «سعادت» یکی از مباحث بنیادین در فلسفه اخلاق است
از نظر کانت فضیلت، اراده نیک و خیر مطلقِ مطابق با تکلیف در نظر گرفته میشود که سعادت به عنوان خیر مشروط، تنها با ضمیمه شدن به این اراده نیک ارزش اخلاقی مییابد،کمال از نظر وی از پیوند فضیلت و سعادت اخلاقی حاصل میگردد، از این رو ماهیتاً با سعادت فرق میکند
پذیرش این پدیده بهصورت غیرنقادانه بدین معناست که بپذیریم انسان بابت چیزی که از عهدهاش خارج است تحسین یا نکوهش شود.
دیدگاه ها