دلگرم
امروز: سه شنبه, ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۳۰ شوّال ۱۴۴۶ قمری و ۲۹ آوریل ۲۰۲۵ میلادی
داستان کودکانه کوتاه ماناباسِ قهرمان + دانلود قصۀ صوتی
زمان مطالعه: 3 دقیقه
قصه گفتن برای کودکان مزیت های فراوانی دارد از جمله اینکه باعث تقویت قوه تخیل کودکان می شود، نوعی آموزش به دور از پند و نصیحت است و همچنین باعث بهبود رفتار کودک می شود .

داستان کودکانه کوتاه ماناباسِ قهرمان

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود . در یک جزیره ای که جز پیر مرد جادوگر و دو دخترش هیچ کس دیگه آتش نداشت تا روشن کنه و خودش رو با اون گرم کنه .

پیر مرد همیشه مراقب بود تا کسی آتش رو ازش نبره . یک روز پسر کوچکی به نام ماناباس تصمیم گرفت برای گرفتن آتش پهلوی پیرمرد جادوگر بره اما مادرش گفت: تون جادوگره مراقب باش ممکنه ترا ناراحت کنه.

ماناباس راه افتاد و رفت برای اینکه تندتر بره یک ورد جادویی خوند ناگهان دودی غلیظی دور اونو گرفت و تبدیل به خرگوش سفیدی شد که با سرعت شروع به دویدن کرد دوید و دوید اما متوجه شد نمی تونه خیلی سریع بره .

برای همین ایستاد و وردی خوند و به آهوی زیبایی تبدیل شد اونقدر تند دوید که زود به دریا رسید فکر کرد چطوری به اونور دریا بره.

ناگهان خودشو به شکل پر دراورد همراه با باد به آنسوی دریاچه رفت بعد دوباره به خرگوش تبدیل شد تا اینکه به وسط جزیره رسید و از دور کلبه پیرمرد را دید.

دخترای پیرمرد که کنار کلبه بودند اونو دیدند خواهر بزرگتر دنبال اون دوید و اونو گرفت و به خواهر کوچکش گفت این خرگوش زیبا خیس شده بیا اونو به کلبه ببریم تا کنار آتیش گرمش کنیم. خواهر کوچکتر گفت نه نه پدر اجازه نمی ده کسی به اون آتیش نزدیک بشه.

قصه کودکانه

ولی نه اون بچه خرگوشه به آتیش کاری نداره. دو خواهر اونو به کلبه بردند و خرگوشو کنار آتیش گذاشتند

همان موقع ماناباسِ با قدرت جادویی که داشت جرغه ای از آتیش رو گرفت و شروع به دویدن کرد . دخترها فریاد زدن و دنبال اون دویدند.

پیرمرد از خواب پرید و اونو دید و فریاد زد آه ماناباسِ آتیش ما رو برد . دخترها گفتند نه پدر اون ماناباسِ نیست اون یک خرگوشه.

همچنین بخوانید:
قصه کودکانه هدیه عمو نوروز و نارنجک

قصه کودکانه هدیه عمو نوروز و نارنجک

قصه جذاب پیرزنی که با آمدن عمو نوروز به آرزویش رسید و دخترکی به نام نارنجک را پیدا کرد.

پیرمرد با ناراحتی گفت نه من میدونم چیزی که می تونه به این جزیره بیاد و آتیش ما رو با خودش ببره ببره ماناباسِه.

ماناباسِ هم با سرعت به کلبه اش رسید و به شکل حقیقی خودش درامد و به این ترتیب ماناباسِ آتیش را به قبیله خودش برگردوند. قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید...

separator line

دانلود قصۀ صوتی ماناباسِ قهرمان

 


 

separator line

 

مسابقه ایرانی باش

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits