دلگرم
امروز: چهارشنبه, ۲۱ آذر ۱۴۰۳ برابر با ۰۸ جمادى الآخر ۱۴۴۶ قمری و ۱۱ دسامبر ۲۰۲۴ میلادی
داستان کودکانه شلغم غول پیکر تصویری
11
زمان مطالعه: 3 دقیقه
خواندن و شنیدن داستان یکی از تفریحات و سرگرمی های مفید برای کودکان است که قدرت گفتاری و نوشتاری و همچنین تخیل و حافظۀ آنها را تقویت می کند.

قصه تصویری کوتاه شلغم غول پیکر برای کودکان

یه کشاورز توی زمینش شلغم کاشته بود. اون خیلی زود متوجه شد که یکی از شلغم‌ها زودتر و بیشتر از بقیه داره بزرگ میشه!

داستان کوتاه

کشاورز به همسرش گفت: این یه شلغم بزرگ و خوشمزه است! ما میتونیم باهاش یه جشن راه بندازیم!

قصه بچگانه

اون شلغم بزرگ‌تر و بزرگ‌تر شد و از هر شلغمی که اونا دیده بودن چاق ‌تر شد!

قصه تصویری

کشاورز نمی‌خواست که شلغم خراب بشه! پس همسرش رو صدا کرد تا با کمک هم شلغم رو از خاک در بیارن!

داستان

ولی شلغم خیلی بزرگ و سنگین بود! اونا نتوستن اونو از خاک بکشن بیرون!

قصه کودک

همسر کشاورز دستشو دور کمر کشاورز حلقه کرد و اونا با تمام نیرو کشیدن و کشیدن!

داستان کوتاه

همسرش داد زد: اینجوری نمیشه! بچه‌ها رو صدا کن تا بیان و کمک کنن!

قصه بچگانه

نوه‌های کشاورز هم اومدن و کشیدن و کشیدن! اوضاع خنده‌دار شده بود! اونا میگفتن: چرا شلغم در نمیاد؟

داستان آموزنده

نوه‌ها داد زدن: سگ رو صدا کنید تا بیاد و با ما بکشه!

داستان کودکانه

اما وقتی سگ هم اومد و با تموم زورش به اونا کمک کرد، شلغم از خاک بیرون نیومد که نیومد!

قصه کودکانه

گربه هم داشت این صحنه رو نگاه می‌کرد! اون هم رفت جلو تا کمک کنه! اما هر چی کشیدن و کشیدن شلغم غول پیکر بیرون نیومد که نیومد!

قصه تصویری کودک

یه موش کوچولو هم داشت این صحنه رو نگاه می‌کرد!

قصه آموزنده

موش کوچولو فکر کرد و فکر کرد! و آخرش اونم رفت که کمک کنه و شلغم رو بکشه بیرون!

داستان کوتاه کودک

باورتون میشه که اون موش خیلی کوچولو، یه تغییر خیلی خیلی بزرگ ایجاد کرد؟

قصه برای بچه ها

و در آخر، اون شلغم غول پیکر از توی زمین اومد بیرون!

داستان شب

کشاورز صورت سرخش رو با دستمال پاک کرد و گفت: ممنون از همتون که کمک کردید! کی فکرش رو می‌کرد که یه موش کوچولو اینقدر تاثیر داشته باشه!

قصه شب کودک

یکی از نوه‌های کشاورز گفت: حالا باید یه جشن بزرگ راه بندازیم!

داستان بچگانه

و یه مهمونی بزرگ راه افتاد! یه قابلمه‌ی بزرگ سوپ شلغم برای همه‌ی اونایی که کمک کردن!

قصه کودک کوتاه

حتی موش کوچولو هم توی مهمونی بود! البته اون ترجیح می‌داد که یه تیکه پنیر بخوره! اما تصمیم گرفت که سوپ رو امتحان کنه و بعد با خودش گفت: چه سوپ خوشمزه‌ای! کاش یکمی نون بود که کنارش می‌خوردم!

داستان تصویری کودک

خب پس حالا می‌دونید که اگه همه برای کمک بیان، حنی کوچیکترین عضو هم میتونه خیلی کمک کنه!

قصه تصویری کودک

separator line

حتماً بخوانید:
قصه بچگانه جک، یک ابر قهرمان در برابر قلدری تصویری

قصه بچگانه جک، یک ابر قهرمان در برابر قلدری تصویری

مطمئنا همگی به دنبال پیدا کردن داستان کودکانه برای فرزندانتان هستید که هم حس خوبی به آنها منتقل کنید و هم خواب آرامی را به کودکانتان هدیه دهید. پس در…


این مطلب چقدر مفید بود ؟
5.0 از 5 (11 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits