دلگرم
امروز: چهارشنبه, ۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۲۴ شوّال ۱۴۴۶ قمری و ۲۳ آوریل ۲۰۲۵ میلادی
داستان کودکانه فکر جالب برنا و جشن تولد نیلی
زمان مطالعه: 5 دقیقه
برنا با خلاقیت خود یک جشن تولد شگفت انگیز برای طوطی آبی خود، نیلی، ترتیب می دهد و خانواده را دور هم جمع می کند.

قصه فکر جالب برنا برای کودکان

تابستان از راه رسیده بود و مدرسه ها تعطیل شده بود. برنا حوصلش سر رفته بود و هر روز صبح که از خواب بیدار میشد فکر می کرد که چیکار کنه !

اون روز صبح هم لباس شوالیه ایش رو پوشید و اول از همه به سراغ مامان رفت. مامان داشت لباسهای شسته شده رو روی بند آوزیوان می کرد که برنا گفت:” مامان ! میشه بیای با هم شوالیه بازی کنیم ؟” ولی مامان که سرش شلوغ بود و باید کارش رو تموم می کرد با لبخند گفت:” عزیزم الان باید لباسها رو پهن کنم.. کارم که تموم شد میام..”

ولی برنا همون موقع دلش می خواست بازی کنه برای همین توپش رو برداشت و سراغ بابا رفت و گفت:” بابا میشه بیای با هم توپ بازی کنیم ؟”

بابا که لباسهاش رو پوشیده بود در حالیکه در کیفش رو می بست گفت:” برنا جان الان باید برم سر کار وقتی برگشتم باهات بازی می کنم..”

اون قبل از رفتن یک پلاستیک پر از بادکنک به برنا داد و گفت:” اینها رو دیروز برات خریده بودم .. میتونی امروز کلی بادکنک بازی کنی”. بعد از برنا خداحافظی کرد و رفت..

برنا با بی حوصلگی سراغ خواهرش لنا رفت و گفت:” لنا تو نمیای با هم بازی کنیم؟” لنا در حالیکه داشت با کاغذهای رنگی ستاره درست می کرد گفت:” برنا من کار دارم. باید این ستاره ها رو برای جشن پایان سال مدرسه درست کنم ..”

بعد چند تا از کاغذهای رنگی رو هم به برنا داد تا باهاشون هواپیما بسازه.. برنا با بی میلی کاغذها رو گرفت و گفت:” هیچ کس نمیاد با من بازی کنه ، همه سرشون شلوغه ..”

بعد در حالیکه غمگین و ناراحت بود به حیاط رفت.. توی حیاط چشمش به فندق افتاد که روی درخت توی باغچه نشسته بود. نیلی طوطی آبی زیباشون  بود که برنا اونو خیلی دوست داشت و همیشه باهاش بازی می کرد.. برنا و نیلی یک ساعتی رو کنار هم بودند.

برنا کلمه های جدید رو به نیلی یاد می داد و نیلی با صدای بامزه اش اونها رو تکرار می کرد. این کار واقعا سرگرم کننده و جالب بود و برنا از اینکه میدید نیلی کلمه های جدید یاد می گیره خیلی لذت می برد.

حالا برنا خیلی سرحال تر شده بود و دیگه ناراحت نبود .. وقتی برنا می خواست به اتاقش برگرده یک دفعه یک فکری به ذهنش رسید. اون یک عالمه کاغذ رنگی و بادکنک داشت و یک ایده بامزه توی سرش داشت…

برای همین به اتاقش رفت و مشغول کار شد.. اون کاغذهای رنگی رو می برید و به هم می چسبوند.. برنا چند روزی رو سرگرم همین کار بود و دیگه خبری از حوصله سر رفتن نبود..

قصه بچگانه

صبح روز جمعه بعد از اینکه خانوادگی صبحانه شون رو خوردند برنا با هیجان گفت:” همه تون گوش کنید.. یک خبر براتون دارم” بعد کارتهای رنگی که درست کرده بود رو به مامان و بابا و خواهرش لنا داد و گفت: ” همه تون به یک تولد هیجان انگیز دعوت شدید..”

لنا با تعجب به کارت دعوتی که توی دستش بود نگاه کرد و گفت:” اما الان که تولد تو نیست !” برنا خندید و گفت:” درسته تولد من نیست، تولد یک نفر دیگه است..” مامان و بابا و لنا با تعجب به هم نگاه کردند. بعد همگی به طرف اتاق برنا راه افتادند.

اتاق برنا با بادکنک ها و کاغذهای رنگی که خودش آماده کرده بود تزیین شده بود . نیلی در حالیکه کلاه تولد روی سرش بود با صدای بامزش گفت:” تولده، تولده، تولده …”

مامان و بابا و لنا که تازه فهمیدند ماجرا چیه زدند زیر خنده … بله ، برنا برای نیلی جشن تولد گرفته بود و همه چیز رو خودش آماده کرده بود.. همه از این کار برنا شگفت زده شده بودند و خوششون اومده بود..

مامان با خنده گفت:” تولد که بدون کیک نمیشه! الان یک کیک کوچیک برای نیلی آماده می کنم..” لنا هم گفت:” منم برای نیلی کادوی تولد میارم..” خیلی زود مامان با یک کیک تولد ، لنا با یک کیسه پر از آب نبات و بابا با یک پازل به اتاق برنا برگشتند..

نیلی با دیدن آب نبات و پازل خیلی خوشحال شد.. برنا هم از اینکه میدید تونسته همه اعضای خانواده رو دور هم جمع کنه خیلی خوشحال بود..

اون روز همه کنار هم کیک خوردند و همونطور که برنا دوست داشت کلی با هم بازی کردند و به همشون خیلی خوش گذشت.

برنا حالا فهمیده بود که میتونه با کمی خلاقیت و فکر و ایده های جالب، هم خودش رو سرگرم کنه و هم به همراه اعضای خانواده اش خاطره های خوب خانوادگی بسازند..

separator line

همچنین بخوانید:
قصه موهای فرفری جادویی آلا برای کودکان

قصه موهای فرفری جادویی آلا برای کودکان

داستان کودکانه ای درباره موهای فرفری و جادویی آلا که در هر فصل سال ویژگی های منحصر به فردی دارد.

 

مسابقه ایرانی باش

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits