دلگرم
امروز: چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۲ برابر با ۱۸ ربيع الأول ۱۴۴۵ قمری و ۰۴ اکتبر ۲۰۲۳ میلادی
اشعار سوزناک شهادت امام حسن مجتبی (ع) علی اکبر لطیفیان
0
زمان مطالعه: 11 دقیقه
اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع) علی اکبر لطیفیان / اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع) لطیفیان / شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) لطیفیان / شعر شهادت امام حسن مجتبی (ع) / اشعار علی اکبر لطیفیان

اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع) علی اکبر لطیفیان

ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت امام حسن مجتبی (ع)، در این مقاله از مجله اینترنتی دلگرم مجموعه ای از اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع) از علی اکبر لطیفیان را برای شما عزیزان آورده ایم. با ما همراه باشید.

شعر شهادت امام حسن (ع) علی اکبر لطیفیان

در وصف ذات، صحبت ما احتیاج نیست

زیرا که در صفات خدا «احتیاج» نیست

باید به بال رفت و درآورد گیوه را

در بارگاه قرب تو پا احتیاج نیست

تو بی ‌وسیله هم بلدی معجزه کنی

دست تو را به لطف عصا احتیاج نیست

بوی طعام سفره، خودش می‌کشد مرا

تا خانه‌ی تو راهنما احتیاج نیست

خواهش نکرده اهل کرم لطف می‌کنند

این جا به التماس گدا احتیاج نیست

اصلاً پی معالجه ی این جگر مباش

"بیمار عشق را به دوا احتیاج نیست"

محشر برای رو شدن اعتبار توست

کی گفته است روز جزا احتیاج نیست؟

تو با سکوت کردن خود، جنگ می‌کنی

تیغ تو را به کرب و بلا احتیاج نیست

وقتی نداشت مادر تو سنگ قبر هم

دیگر تو را به صحن و سرا احتیاج نیست

اشعار شهادت امام حسن (ع) لطیفیان

شعر مدح و شهادت امام حسن مجتبی (ع) از علی اکبر لطیفیان

کریم های دو عالم به نام زاده شدند

زبانزد همه ی خاص و عام زاده شدند

اگر که ظرف نباشد توقع مِی نیست

شراب ها همه از فیض جام زاده شدند

چقدر خام شدم تا مرا کمی بپزند

پیاله ها همه از خشت خام زاده شدند

تو امر کردی و تکوینا استجابت شد

و عاشقان تو با یک کلام زاده شدند

جواب دادن تو اشتیاق می آرد

سلام ها ز علیک السلام زاده شدند

چه خوب شد که محبان حلال زاده ی عشق

و دشمنان حسن هم حرام زاده شدند

حسن حسین و یقینا حسین هم حسن است

نشسته ام که ببینم کدام زاده شدند

همین دو تا پسر فاطمه همان اول

امامزاده شدند و امام زاده شدند

چقدر دور و بر تو فرشته ریخته است

بزرگ ها همه با احترام زاده شدند

بساط نوکری ما کنار تو پهن است

از اول ایل و تبارم غلام زاده شدند

عجیب نیست به دنبال گنبدت هستیم

کبوتران همه بالای بام زاده شدند

چه بهتر است که بشینی و سکوت کنی

که از قعود تو صدها قیام زاده شدند

اشعار شهادت امام حسن (ع) لطیفیان

اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع) لطیفیان

اول تو را سرشته و انسان درست کرد

شرح تو را نوشته و قرآن درست کرد

بعداً گِل اضافیتان را افاضه کرد

تا از من خراب مسلمان درست کرد

می خواست رحمتش همه جا را بغل کند

با اشک های چشم تو باران درست کرد

باید برای بندگی سجده هایمان

یک مسجدی به نام حسن جان درست کرد

بالم اگر به درد پریدن نمی خورد

یک سایبان که می شود از آن درست کرد

من زندۀ نسیم مسیحا دم توأم

آدم اگرشدم به خدا آدم توأم

تو ابتدای نسل طهورای کوثری

تو رود خانۀ زهرای اطهری

باید علی و فاطمه ای ظرف هم شوند

تا اینکه آفریده شود چون تو گوهری

کار خداست این که پیمبر پسر نداشت

وقتی توئی نیاز ندارد به دیگری

نسل مطهر نبوی، نسل دختری است

با این حساب تو حسن ابن پیمبری

گفتند زاده ی اسد الله غالبی

صبح جمل که شد همه دیدند حیدری

می خواستند پیش همه کوچکت کنند

کوری چشم آیشه ها از همه سری

یک روز اشک و گریه برای تو میکند...

...با شصت روز اشک حسینی برابری

ای ارشد تمام پسر های فاطمه

ای اولین حسین سحر های فاطمه

ای آسمان تر از همه، بالاتر از همه

ای بی کران تر از همه، دریا تر از همه

تو زودتر به دامن زهرا نشسته ای

پس این توئی تو، بچه زهراتر از همه

ما از تو هیچ وقت نفرما ندیده ایم

ای سفره ی همیشه بفرماتر از همه

ما سال هاست رهگذر کوچۀ توایم

مانند یک فقیر سرِ کوچۀ توایم

مهتاب چشم های تو خورشید پرور است

هر کس که طالعش حسنی نیست کافر است

اصلاً نیاز نیست قیامت به پا کنی

یک قاسمی خدا به تو داده که محشر است

اصلاً شما نیاز نداری به معرکه

وقتی لب سکوت تو شمشیر حیدر است

قسمت نبود تا که ببینند مردمان

بازوی تو ادامۀ فتّاح خیبر است

فردا ملک به نام تو تکبیر می زند

صاحب زمان به جای تو شمشیر می زند

امشب اگر نگات هوای قَرَن کند

امید می رود که نگاهی به من کند

زیبنده است بال و پر صد فرشته را

زهرا ببافد و تن تو پیرهن کند

کُشتی بگیر پیش همه با برادرت

شاید کسی بیاید و جانم حسن کند!

بهتر همان که در به در هر گذر شود

بالی که روی بام تو فکر چمن کند

این یا کریم مثل همه قصد کرده است...

...بر روی گنبدی که نداری وطن کند

بعد از تو ای امیر کفن پاره ها کسی

لازم نکرده است تنم را کفن کند

اشعار شهادت امام حسن (ع) لطیفیان

شعر علی اکبر لطیفیان برای شهادت امام حسن مجتبی (ع)

بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست
یا آن سری که خاک پای مجتبی نیست

بر گریه ی زهرا قسم مدیون زهراست
چشمی که گریان عزای مجتبی نیست

وقتی سکوتش این همه محشر به پا کرد
دیگر نیازی به صدای مجتبی نیست

در کربلا هر چند با دقت بگردی
چیزی به جز عشق و صفای مجتبی نیست

کرب وبلا با آن همه داغ مصیبت
همپایه ی درد و بلای مجتبی نیست

طوری تمام هستی اش وقف حسین شد
انگار قاسم هم برای مجتبی نیست

او جای خود دارد در این دنیا مجال ِ
رزم آوری بچه های مجتبی نیست

یا اهل العالم ما گدای مجتبائیم
ما خاک پای خاک پای مجتبائیم

آیا شده بال و پرت افتاده باشد
در گوشه ای از بسترت افتاده باشد

آیا شده مرد جمل باشی و اما
مانند برگی پیکرت افتاده باشد

آیا شده در لحظه های آخرینت
چشمت به چشم خواهرت افتاده باشد

من شک ندارم که عروس فاطمه نیست
وقتی به جانت همسرت افتاده باشد

آیا شده سجاده ات هنگام غارت
دست سپاه و لشگرت افتاده باشد

مظلوم و تنها و غریب عالمین است
گریه کن غم های این بی کس حسین است

شعر شهادت امام حسن از لطیفیان

اشعار لطیفیان برای شهادت امام حسن (ع)

ما از تو بجز کرم ندیدیم
جز سفره ی محترم ندیدم

روزی که بقیعمان کشاندی

گشتیم ولی حرم ندیدیم

اشعار شهادت امام حسن (ع) لطیفیان

دکلمه شهادت امام حسن (ع) از علی اکبر لطیفیان

نشسته ام بنویسم گدا گدا آقا

چقدر محترم است این گدای با آقا

نشسته ام بنویسم حسن ، کریم ، کرم

مدینه ، سفره ی آقا ، برو بیا ، آقا

نشسته ام بنویسم به جای العفوم

الهی یا حسن یا کریم یا آقا

تو مهربانی ات از دستگیری ات پیداست

بگیر دست مرا هم تو را خدا آقا

دخیل های نبسته شده زیاد شدند

چرا ضریح نداری ؟ چرا ؟ چرا ؟ آقا

تویی کریم کرم زاده من گدا زاده

مرا خدا به تو داده تو را به من داده

همه فقیر تو هستند ما گدا ها هم

گدای لطف تو هستند خضر و موسی هم

سه بار زندگی ات را به این و آن دادی

هر آنچه داشته بودی و گیوه ات را هم

قسم به ایل و تبارت - قسم به طایفه ات

غلام قاسم و عبدالله توآم با هم

عجیب نیست بگردد فرشته دور سرت

عجیب نیست بگردد علی و زهرا هم

من از بهشت به سمت شما سفر کردم

که من بهشت بدون تو را نمی خواهم

بدون عشق مسلمان شدن نمی ارزد

بدون مهر تو انسان شدن نمی ارزد

ندیده اند افاضات آفتابت را

نخوانده است کسی سطری از کتابت را

به دستهای گدایان فقط دعا دادند

به چشم های تو دادند استجابت را

چرا غلام نداری ؟ مگر که ما مردیم

نشسته ایم ببینیم انتخابت را

تو تکسواری حتی کسی شبیه حسین

عجیب نیست بگیرد اگر رکابت را

نه که نظر نخوری- نه - مدینه میمیرد

اگر که دست علی وا کند نقابت را

نقاب خویش بیفکن مرا دچار کنی

نقاب خویش بیفکن که تار و مار کنی

نشسته ام بنویسم که قامتت طوباست

نگات مثل علی و صدات مثل خداست

نشسته ام بنویسم علی است بابایت

نشسته ام بنویسم که مادرت زهراست

نشسته ام بنویسم هزار ای والله

هنوز هم که هنوز است پرچمت بالاست

سکوت کردی اما حسین شهر شدی

سکوت کردن تو کربلاست - عاشوراست

اگر که جلوه نکردی همه کم آوردند

نبود دست تو آری خدا چنین میخواست

قرار بود که در صلح - کربلا بشوی

سکوت پیش بگیری و لافتی بشوی

نشسته ام بنویسم که سفره داری تو

همیشه بیشتر از حد انتظاری تو

به دست با کرمت می دهی کریمانه

به سائلان حسینت هر آنچه داری تو

تو نیمه ی رمضانی ولی شب قدری

مرا به دست خداوند می سپاری تو

اگر بناست بسوزم به هیزم فردا

قسم به چادر زهرا نمی گذاری تو

نخواستم بنویسم ولی نفهمیدم

چطور شد که نوشتم حرم نداری تو

نوشتم از سر این کوچه رد مشو اما

نگاه کردم و دیدم چگونه داری تو .....

.... تلاش میکنی از مادرت جدا نشوی

تلاش میکنی او را حرم بیاری تو

میان کوچه به دنبال توست مادر تو

میان کوچه به دنبال گوشواری تو

مگر چه دیده ای از زندگیت سیر شدی

چقدر زود شکسته شدی و پیر شدی

اشعار شهادت امام حسن (ع) لطیفیان

شعر امام حسن مجتبی (ع) لطیفیان

روزی حسینی، حسنی دارم و بس

در مملکت ری وطنی دارم و بس

عشاق ره عشق سبکبال ترند

من نیز فقط پیرهنی دارم و بس

دوری مسافت نشود مانع من

تا شوق اُویس قرنی دارم وبس

حالا که حرم نیست، مرا شمع کنید

امشب هوس سوختنی دارم و بس

دنیا تو اگر یوسف کنعان داری

من نیز امام حسنی دارم و بس


تا لطف حسن هست، خریداری هست

تا زلف حسن هست، گرفتاری هست

باید سر ما را به طنابی بزنند

در مقدم خورشید جنابی بزنند

عشاق نشستند سر راه کسی

تا دست به حسن انتخابی بزنند

باید که به جای چلچراغ و گنبد

بالای بقیع، آفتابی بزنند

حالا که در رحمت زهرا باز است

زشت است اگر حرف عذابی بزنند

آن طایفه ای که پسر زهرایند

خوب است که در شهر نقابی بزنند

ای یوسف کنعان علی ادرکنی

ای ذکر حسن جان علی ادرکنی

ما از قِبَل تو لقمه نانی داریم

مثل سگ کهف، استخوانی داریم

هر جا کرم است سائلی در کار است

ما با تو همیشه داستانی داریم

تو واسطه می شوی که هنگام دعا

این گونه خدای مهربانی داریم

اصلا چه نیاز لیله القدری هست

تا نیمه ماه رمضانی داریم

ای سوره ی یوسف مدینه، در شهر

ما ترس نظر ز این و آنی داریم

این قد رشید تو تماشا دارد

لا حول ولا قوه الا . . . دارد

ماییم و تقاضای نظر داشتنت

یک شب ز محله ام گذر داشتنت

ای یوسف ما به ازدحام عادت کن

ماییم و تویی و درد سر داشتنت

تو صبر و سکوت کرده ابراهیمی

قربان تو و چنین تبر داشتنت

تو بانی کربلا شدی و حتی

روزی حسین شد پسر داشتنت

مبهوت شدند لشگریان جمل

از یک تنه این همه جگر داشتنت

ای آیینه عزّ و جلّ ادرکنی

ای حیدر کرار جمل ادرکنی

تو میوه هر سال خودت می گشتی

پرواز پر و بال خودت می گشتی

هر وقت مقابل علی می رفتی

آیینه ی اِجلال خودت می گشتی

حیف است که با مردم دنیا باشی

جا داشت فقط مال خودت می گشتی

بهتر که همان پیش خدا می ماندی

با مردم امثال خودت می گشتی

گفتند: تو گوشواره ی زهرایی

در کوچه به دنبال خودت می گشتی

هیهات از آن دست بدی که بد زد

دستی که میان کوچه تا آمد زد

اشعار شهادت امام حسن (ع) لطیفیان

شعر علی اکبر لطیفیان درباره شهادت امام حسن (ع)

باید مرا گلیم مسیر نگار کرد

زیر قدوم فاطمی‌ات خاکسار کرد

مهر تو را بهشت بخواهد نمی‌دهم

در ماجرای عشق نباید قمار کرد

فخر علی و فاطمه بر تو عجیب نیست

وقتی خدا به داشتنت افتخار کرد

من که به دست هیچ ‌کسی رو نمی‌زنم

نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد

هر چند آفریده خدا چهارده کریم

اما یکی از آن همه را سفره‌دار کرد

ما را پیاده کرد سر سفره شما

این کشتی حسین که ما را سوار کرد

باید به بازوی حسنی‌ات دخیل بست

ورنه نمی‌شود که جمل را مهار کرد

خشمت نیاز نیست در آن جا که می‌شود

با قاسم تو قافله را تار و مار کرد

ارزان تو را فروخت به حرف معاویه

زهری به کام تشنه تو روزه‌دار کرد

زهری که می‌شکافت دل سنگ خاره را

در حیرتم که با جگر تو چه کار کرد

زهرا شنیده بود تنت تیر می‌خورد

تابوت را برای همین با جدار کرد

اشعار شهادت امام حسن (ع) لطیفیان



این مطلب چقدر مفید بود ؟
 


دیدگاه ها
اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !

hits