محسن چاوشی در روزهای گذشته به دنبال صحبتهای بهروز صفاریان درباره جنجالهای آلبوم «ابراهیم»، پستهای غمگین و پر از کنایهای را منتشر کرد
مجله دلگرم: بهروز صفاریان (آهنگساز و تنظیمکننده موسیقی پاپ) که سابقه فعالیتش در عرصه موسیقی به سال 76 برمیگردد، در مورد ماجراهای مربوط به آلبوم «ابراهیم» محسن چاوشی گفته است: «اینها بازی تبلیغاتی است، با وجود آنکه در یکی، دو قطعه از آلبوم «ابراهیم» به محسن چاوشی کمک کردهام و اُوِرتور کارها و سکشنسازهای زهی را نوشتهام، ولی هیچ نامی از من نیست و برایم عجیب بود که محسن از ترابری ترمینال هم تشکر کرده بود، اما از من نه! این از محسن چاوشی عجیب بود، چون او آدمی است که اینطور چیزها را خیلی مدنظر میگیرد.
به گزارش شهروند، محسن چاوشی در روزهای گذشته به دنبال صحبتهای بهروز صفاریان، پستهای غمگین و پر از کنایهای را منتشر کرد: «از روزی که متوجه شدم زندهام و میبینم و میشنوم و لمس میکنم، رنجی بدون توقف همراهم بود، اصلا خوب که فکر میکنم میبینم از نطفه غمگین بودهام. رنج مادرزادی که دایما همراهم بود.»
او صبح دیروز هم متن دیگری درباره رفاقت و دشمنی نوشت: «به هر چیزی چنگ زدم! نبود اون چیزی که باید میبود... درداتو که فریاد میزنی، دردی اضافه میکنن به همه دردات و محکوم میشی به بیماری! باید خفه بمیری و با دیوار رفاقت کنی و گریههات و به توالت و حمام ببری ... شب و تحمل میکنی که صبح بخوابی و ظهر بیدار میشی و منتظر میمونی که خبری ناگوار بشنوی.. دوستای نزدیکت میشن دشمنت و دشمنت دوستای دشمنت! نه راه پس داری و نه راه پیش، نه جایی برای رفتن، نه جایی برای موندن.»
چاوشی در بخش دیگری از امید و ناامیدیهایش نوشت: «هر روز ناامید با امید بیدار میشی و امیدواری که شاید امروز کسی سلاخیت نکنه... با انواع یأسها کُشتی میگیری و تهش خاک میشی و تهش خاک میشی و اسمی! که نه به درد خودت میخوره و نه به درد دیگری ... نه شهامت خودزنی داری! نه شهامت زندگی! وقتی قضاوت میشی نمیدونی بخندی به روزگار خودت و یا گریه کنی به حال قضات ... با قضا و قدر خودت و تسکین میدی و مرغ و خروس میکشی که غذا بخوری و به اصطلاح زنده بمونی تا دوباره هی قدم بزنی و هی قدم بزنی و هی سوال بکنی و هی جواب نگیری و هی مُسّکن بزنی و. بگذریم دوستان.
چشم باز هم خفه خون میگیرم و دیوار میشم که تکیه کنید .. تشکر میکنم از همه مخاطبان که زحمت خریدن آلبومها همیشه بر روی دوششان بوده و هست. نابرده رنج «رنج» میسر نمیشود.»
۱ دیدگاه