دلگرم
امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
چگونگی فوت و روزهای آخر زندگی عزت‌الله انتظامی از زبان پسرش
0
فرزند عزت‌الله انتظامی، درباره چگونگی درگذشت پدرش و واپسین روزهای زندگی سخن گفت: تقریباً دو، سه ماه پیش، شب که تنها در اتاقش بوده، از خواب بلند می‌شود به خاطر قرص‌هایی که همه خواب‌آور بود و برای اعصاب و اینها مصرف می‌کرد، سرش گیج می‌رود و با صورت...

مجله دلگرم- عزت اله انتظامی در روزهای آخر عمرش چگونه بود؟

www.delgarm.com

در گفت‌‌وگوی مجید انتظامی با یک رسانه فارسی زبان، موسیقیدان و فرزند عزت‌الله انتظامی، او درباره چگونگی درگذشت پدرش و واپسین روزهای زندگی سخن گفت: تقریباً دو، سه ماه پیش، شب که تنها در اتاقش بوده، از خواب بلند می‌شود به خاطر قرص‌هایی که همه خواب‌آور بود و برای اعصاب و اینها مصرف می‌کرد، سرش گیج می‌رود و با صورت زمین می‌خورد.

از پیشانی‌ و بینی‌اش خونریزی می‌کند. بعد یک مدت طولانی تنها مانده بود و ما خبردار نشده بودیم. بعد از حدود دو ساعت که من پیدایش کردم، دیدم خونریزی کرده است. خودش نگران این بود که جایی از بدنش شکسته باشد. بالاخره ما با آمبولانس به بیمارستان بردیمش. عکسهایش را که گرفتند، جاییش نشکسته بود، اما خیلی ناآرام بود و بستری‌اش کردند. روز به روز حالش بد می‌شد و به خاطر ضربه‌ای که به سرش خورده بود ناآرام می‌شد. حدود بیست و دو، سه روزی بیمارستان بود. بعد به من گفتند که همین کارهایی که ما در بیمارستان می‌کنیم را می‌توانید در خانه انجام دهید. چون فقط یک سری دارو است و مصرفش هم خیلی طبیعی است و خودتان می‌دانید کدام را صبح بدهید و کدام را شب بدهید.

ما هم چند تا پرستار گرفتیم و آوردیمش خانه. روز به روز حالش بدتر می‌شد و بهتر نمی‌شد. ما با دکتر تماس می‌گرفتیم و دکتر راهنمایی می‌کرد یا دکتری می‌آمد خانه و راهنمایی می‌کرد. ولی بالاخره از کلیه شروع شد که درست کار نمی‌کرد و دست و پایش ورم کرد. وقتی می‌خواستند رگ بگیرند، نمی‌توانستند. بعد ریه‌اش چرک کرد. دیگر آخرش مجبور شدیم که دوباره ببریمش بیمارستان که تو راه بیمارستان تمام شد.

www.delgarm.com
مجید انتظامی

​آیا در این روزهای آخر هوش و حواس‌شان خوب بود؟ آیا متوجه بودند یا بی‌هوش بودند؟

نه دیگر از آن زمین خوردن، بعضی وقت‌ها بله (هوشیار بودند) و بعضی وقت‌ها نه. یک چیزهایی را خوب به یاد می‌آورد، یک کسانی را خوب می‌شناخت، یک کسانی را نمی‌شناخت. یک چیزهایی را فراموش می‌کرد، بستگی به حالش داشت. نمی‌دانم مربوط به مصرف دارو بود یا بعد از استراحت خوب این طور می‌شد، ولی خب بیشتر وقتی صحبت می‌کرد راجع به کارش صحبت می‌کرد. راجع به حرکت‌ها و میزانسن‌ها، چون من به این نوع صحبت آشنا بودم، می‌فهمیدم که چه می‌گویند.

​یعنی در روزهای آخر ایشان در مورد نمایش‌های قدیمی که بازی می‌کردند صحبت می‌کردند؟ بله، اسم چند نفر را هی تکرار می‌کرد. چه کسانی؟ داریوش مهرجویی، غلامحسین ساعدی، علی حاتمی. اینها کسانی بودند [از آنها یاد می‌کرد]. در صحبت‌هایش من متوجه نمی‌شدم چه می‌گوید اما اسم اینها را می‌آورد. مهرجویی، غلامحسین ساعدی، علی جان، علی جان، علی جان... اینها را می‌شنیدم. ​یعنی علی حاتمی؟ بله بله، ولی نمی‌دانستم که با اینها راجع به چه چیزی صحبت می‌کند. مفهوم نبود برایم.



دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits