دلگرم
امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
21 روز شکنجه اعظم زن مشهدی با دو دخترش توسط شوهر معتاد و بی رحمش و صحبت با پدر شیشه ای + تصاویر
1
اعظم هر شب که می‌خواهد بخوابد تمام 21 روز شکنجه را در خاطراتش مرور می‌کند، مرور می‌کند که چگونه شوهرش توانسته او را با چاقو آزار دهد، مرور می‌کند که وقتی آب را به زور در دهانش می‌ریخته چقدر دیگر می‌توانسته نفس بکشد...

 شکنجه ی اعظم زن مشهدی

اعظم هر شب که می‌خواهد بخوابد تمام 21 روز شکنجه را در خاطراتش مرور می‌کند، مرور می‌کند که چگونه شوهرش توانسته او را با چاقو آزار دهد، مرور می‌کند که وقتی آب را به زور در دهانش می‌ریخته چقدر دیگر می‌توانسته نفس بکشد، او هر شب که می‌خوابد به یاد شب‌هایی می‌افتد که درون یک صندوق فلزی بدون اکسیژن و در بسته قرار می‌گرفته و پاهایش می‌سوخته به دلیل اینکه شوهرش زیر صندوق آتش روشن می‌کرده است.

اعظم می‌خواهد بخوابد، اما خیال دخترانش نمی‌گذارد؛ او حالا که می‌تواند بدون ترس از کسی به راحتی نفس بکشد، به یاد خفه شدن دخترش با دستان شوهرش می‌افتد، اعظم شب‌ها صدای گریه‌های هدیه را به یاد می‌آورد و فقط گریه می‌کند.

حالا اعظم زنی است که اگر نیروی انتظامی دیرتر به دادش می‌رسید، او نیز مرده بود، اعظم زنده است، اما زندگی‌اش به تصمیم دادگاه بستگی دارد به دلیل اینکه دادگاه اعلام کرده اگر حتی وثیقه 20 میلیون تومانی برای شوهرش بیاورند، او از زندان آزاد می‌شود.

روایت «اعظم»...

اعظم یک زن 30 ساله با دیپلم انسانی، یکی از مثال‌های تمام زنانی است که مورد خشونت‌های وحشتناک شوهر معتادش قرار گرفته و حالا منتظر است تا ببیند دادگاه در مورد شوهر او چه تصمیمی می‌گیرد.

او وقتی دارد با من صحبت می‌کند دستانش را با روسری بلندی که دارد، می‌پوشاند، نمی‌خواهد من برش‌های عمیق دستش را که شوهرش با لبه شکسته سینی فلزی به وجود آورده، ببینم، او نحیف و لاغر است و ترس عجیبی صدا و نگاه او را فراگرفته است؛ چهره‌اش مات و مبهوت مانده، چشمانش خیره به روبه‌رو و ذهنش در دنیای دیگری سیر می‌کند، به سختی می‌تواند با ما ارتباط برقرار کند.

صورت و گردنش پر است از علائم سوختگی که حالا بعد از 10 روز فاصله از شکنجه 21 روزه، هنوز نیز خوب نشده‌اند؛ اعظم سه و دخترانش یک شبانه‌روز به علت جراحات وارده در بیمارستان بستری بوده‌اند؛ در توصیف اینکه چگونه حرف می‌زند تنها کافیست بگویم حرف که می‌زند، بعید است «بغض» نکند.

اعظم و شوهرش 12 سال است که با هم زندگی می‌کنند و در این مدت انواع خشونت‌ها را نسبت به اعظم انجام داده تا حدی که پیش از این اتفاق، اعظم سه بار مدرک پزشکی قانونی گرفته و اقدام به شکایت کرده است، اما بعد از آن به علت ترس از تهدیدات شوهرش و بی پدر شدن بچه‌هایش، شکایت‌های خود را پس گرفته است.

به گفته اعظم، شوهرش از ابتدای ازدواج مواد مصرف می‌کرده است، در اوایل تریاک و بعد از آن کریستال و شیشه.

روز دوم فروردین همین امسال بوده که پدرشوهر اعظم که با آنان زندگی می‌کرده است، برای سفر کوتاهی به قوچان رفته و بعد هم شوهر اعظم، زن و بچه‌های خود را به طبقه پایین خانه برده، پرده‌ها را کشیده و شروع به تهدید، آزار و اذیت آنان می‌کند، او زنش را به میله گازی در اتاق پشتی می‌بندد و دست و دهانش را نیز با دستمال می‌بندد تا صدایی از او به گوش همسایه‌ها نرسد.

در مدت 21 روزی که اعظم و دخترانش در خانه محبوس بودند، هیچ غذایی نبوده که حتی دختران از آن بخورند، پدر بچه‌ها هم وقتی از خانه بیرون می‌رفته است، در را قفل می‌کرده تا کسی نتواند به خانه وارد یا از آن خارج شود.

به گفته خود اعظم شکنجه‌ها و آزارهایی که توسط شوهرش دیده است بسیار وحشتناک بوده و اصلا کار یک انسان با روان سالم نبوده است، شوهرش او را داخل صندوق فلزی می‌انداخته و درش را قفل می‌کرده تا از نبود اکسیژن خفه شود.

گاهی اوقات نیز زیر صندوق، اجاق گازی را روشن می‌کرده و پاهایش را می‌سوزانده، یکی دیگر از شکنجه‌هایش این بوده که پارچه‌ای را آتش می‌زده و بر روی بدن برهنه همسرش می‌انداخته است؛ با چاقو تمام بدن اعظم را برش می‌زده و بعد او را بر روی سیمان پشت‌بام خانه می‌کشیده تا حدی که لباسش پاره می‌شده و جراحت‌های بدی برمی‌داشته است.

در مجموع، این 21 روز می‌گذرد و یک شب شوهرش مردی غریبه را به خانه می‌آورد، او که توهم خیانت داشته است به مرد غریبه می‌گوید که تو همسرم را می‌شناسی و با هم رابطه داشته‌اید، مرد که اوضاع زن و بچه‌ها را می‌بیند به بیرون رفته و به پلیس زنگ می‌زند؛ به هر حال بعد از پنهان شدن و فرار کردن شوهر اعظم، پلیس او را گرفته و به بازداشتگاه می‌برد، اعظم و دو دختر نیز توسط اورژانس اجتماعی به بهزیستی واگذار می‌شوند.

اعظم وقتی دارد از تهمت شوهرش به خود، حرف می‌زند، انگار درد بیشتری می‌کشد، انگار نمی‌تواند با این موضوع کنار بیاید و می‌گوید فقط خدا شاهد است که چه اتفاقاتی افتاده، می‌گوید:«از ابتدای ازدواج هر زمان که به بیرون می‌رفت در خانه را قفل می‌کرد، دیگر نمی‌دام چه بگویم».

«هانیه» و «هدیه»

هانیه دختر بزرگ‌تر اعظم تازه وارد هشت سال شده است و هدیه دختر کوچکترش پنج سال دارد، هانیه باید امسال کلاس اول خود را می‌گذراند، اما بعد از اینکه دو ماه به مدرسه رفته، پدرش دیگر به او اجازه مدرسه رفتن نداده است.

فک و سه دندان هانیه در مدت زندانی بودن در خانه، توسط کسی که شاید به تردید آن را پدر خود بداند، شکسته است، هدیه هم توسط پدرش کتک‌های زیادی خورده است؛ به گفته مادرشان، این دو دختر در زمان 21 روز زندانی بودن، هیچ غذایی نخورده بودند، پس از دستگیر شدنشان توسط پلیس و مداخله اورژانس اجتماعی، به حمایت و موافقت سازمان بهزیستی خراسان رضوی، این دو دختر به یک مرکز خیریه نگهداری از کودکان بی‌سرپرست به نام«سراج رضوی توس» منتقل می‌شوند.

علی صدری، یکی از اعضاء هیات مدیره مرکز نگهداری سراج رضوی توس است، خوشبختانه او این خانواده را از قبل می‌شناخته و توسط او و حمایت‌های بهزیستی استان، کارهای اداری انتقال و نگهداری دختران و رسیدگی به اعظم سریع‌تر انجام شده است، به گفته صدری، دختران بعد از آزاد شدن از خانه به مرکز نگهداری رفته و تحت روان‌درمانی قرار گرفته‌اند.

او می‌گوید که حال دختران از نظر روحی بهتر شده، اما هنوز وقتی صدای در را می‌شنوند، از اینکه شاید پشت در کابوس پدر در انتظارشان باشد، می‌ترسند، هانیه و هدیه وقتی به پارک می‌روند، از اینکه ممکن است پدرشان را ببینند واهمه دارند.

روایت خواهرشوهر از شکنجه‌ها

«اگر برادرم بفهمد اعظم اینجاست و ما از او نگهداری می‌کنیم، حتما هم من و هم فرزندانم را می‌کُشد، او رحم ندارد، تنها کسی است در خانواده که موجب سرافکندگی ما شده است، آنقدر مادرم را کتک زد، که او را هم کشت؛ پدرم را هم می‌زند و همه را تهدید به قتل می‌کند، این‌ها سخنان نسرین، خواهرشوهر اعظم است، البته «نسرین» اسم مستعار است زیرا از اینکه حتی نام کوچکش در گزارش بیاید واهمه دارد، او تنها نفری است که حاضر شده به اعظم کمک کند و از او نگهداری کند.

نسرین اظهار می‌کند: «پدر و مادر اعظم فوت کرده‌اند؛ چند روز پیش به برادر اعظم زنگ زدم و گفتم اینچنین اتفاقی برایش افتاده است، برادرش در مقابل حرف‌های من نه اینکه کاری نکرد بلکه گفت فرض کنید من مرده‌ام و بعد گوشی تلفن را قطع کرد»، نسرین علاوه بر اینکه خواهرشوهر اعظم است، دخترعمه او نیز هست.

او می‌گوید: یک بار که اعظم برای قهر به خانه آنان آمده بود، شوهر اعظم برای آشتی کتابی را کادوپیچ کرده و فرستاده بود، اما زمانی که کتاب را بازکردیم در میانش چاقویی را به نشانه تهدید دیدیم.

نسرین معتقد است برادرش به خاطر موادی که مصرف می‌کند دچار توهم شده است، می‌گوید یک بار که با من تماس گرفته بود، اصرار داشت بگوید مردی غریبه پیش من است و با من ارتباط دارد، او در خصوص «وحشی‌گری‌های برادرش» می‌گوید که شوهر اعظم بینی او را شکسته و حتی مقعد او را با چاقو پاره کرده است، با اینکه در خانه قفل بوده، از هانیه دختر بزرگش می‌پرسیده وقتی من نبودم، چه کسی به خانه آمده، وقتی هم که جوابی از او دریافت نمی‌کرده گلوی او را تا حدی فشار می‌داده که به خفگی و کبودی می‌رسیده است.

نسرین ادامه می‌دهد: «وقتی می‌خواستیم اعظم را به بیمارستان ببریم، متوجه شدیم که شوهرش تمام مدارک شناسایی او را سوزانده، شوهر اعظم به دوستانش گفته است که شب آخر می‌خواستم هر سه‌شان را بکشم، در چاه بیندازم و آتش بزنم بعد هم بگویم که خودشان از خانه رفته‌اند و قهر کرده‌اند».

نسرین هنوز نگران است از اینکه برادرش چند روز آینده از بازداشت آزاد می‌شود زیرا در طی روزهای گذشته یکی از دوستانش برای آزادی او وثیقه‌ای را تهیه کرده بود، اما خوشبختانه دادگاه این وثیقه را نپذیرفته بود.

اعظم و دخترانش سه وکیل برای دفاع از حق خویش دارند، این وکلا در تلاشند تا پرونده را از دادگاه کیفری به جنایی منتقل کنند تا در خصوص جرم او، مجازات سنگین‌تری تعلق بگیرد، در غیر این صورت، شوهر اعظم با یک وثیقه 20 میلیون تومانی آزاد می‌شود.

خلاء قانونی

علاوه بر خلاء قانونی در خصوص حقوق زنان، متاسفانه برخی زنان همیشه به دلیل دلسوزی‌های خود که گاه نا‌به‌جا است، موجب می‌شوند این خشونت‌ها روز به روز بیشتر و خطرناک‌تر شوند، در بسیاری از موارد ترس و بی‌پناهی زنان موجب خشونت بر علیه آنان می‌شود؛ علاوه بر ترس از خشونت‌های بعدی، ترس‌های بی‌جا و بی‌آبرویی نیز بر افزایش و گسترش خشونت علیه زنان، دامن می‌زند.

 شکنجه ی اعظم زن مشهدی به همراه دو دخترش

 شکنجه اعظم به همراه دو دخترش

شکنجه اعظم

شکنجه دختران اعظم

شکنجه اعظم

شکنجه اعظم

هانیه و هدیه

شکنجه های مرد معتاد به دخترانش

خونه ی مرد معتاد

خونه ی مرد معتاد

خونه ی مرد معتاد

گفتگو با شوهر اعظم + عکس

 مرد معتاد

رکنا: مرد شکنجه‌گر که همسر و دو کودکش را 21 روز زندانی کرده بود می‌گوید بی‌گناه بود و اگر کاری کرده تحت تأثیر شیشه بوده است.

این مرد خشن در مصاحبه با شوک گاهی خونسرد و گاهی ترش‌رو می‌شد و مرتب ادعا می‌کرد همسر و دو کودکش را دوست دارد.

پایان اسارت

ساعت 16:15 نوزدهم فروردین ماه سال جاری ساکنان خیابان طاهری منطقه خواجه ربیع در تماس با پلیس از اسارت زنی جوان و دو کودک 5 و 8 ساله او در همسایگی‌شان خبر دادند.

با اعلام این گزارش به پلیس 110 مأموران کلانتری خواجه ربیع برای رسیدگی در محل حاضر و متوجه قفل بودن در شدند. از آنجا که احتمال هرگونه خطری برای ساکنان خانه می‌رفت، با هماهنگی قاضی موحدی راد، معاون دادستان مشهد، قفل در شکسته شد و اعظم 30 ساله و ‌هانیه و هدیه 8 و 5 ساله در وضعیت نابسامانی پیدا شدند. از آنجا که این سه گروگان مرد شیشه‌ای به دلیل شکنجه وحشیانه، در شرایط وخیمی به سر می‌بردند تکنیسین‌های اورژانس پس از انجام اقدام‌های اولیه مجروحان را به بیمارستان شهید‌هاشمی‌نژاد مشهد منتقل کردند.

آغاز تحقیقات میدانی

پلیس که خود را در برابر یک گروگانگیری وحشیانه می‌دید در گام نخست تحقیقات به سراغ همسایه‌ها رفت.

ساکنان محلی که این خانواده را می‌شناختند مدعی شدند پدر جوان‌هانیه و هدیه و شوهر اعظم را می‌شناسند و چند روزی است متوجه شدند «محمد» که معتاد است از دو هفته قبل همسر و دو فرزندش را در خانه مسکونی‌اش حبس کرده است.

دستگیری پدر شیشه‌ای

با روشن شدن اینکه عامل این جنایت وحشیانه خانوادگی محمد بوده است، پلیس بلافاصله پس از انتقال مجروحان به بیمارستان جست‌وجو برای یافتن این مرد معتاد را آغاز کرد و با تلاش مأموران پلیس مشهد این پدر معتاد در کمتر از یک ساعت از رهایی خانواده‌اش در حاشیه «کال دروی» مشهد دستگیر شد.

سرهنگ محمد بوستانی رئیس پلیس مشهد در این باره به شوک گفت: این مرد به دلیل بدبینی و توهم خانواده‌اش را مورد شکنجه قرار داده است. محمد 30 ساله پس از دستگیری منکر شکنجه خانواده‌اش شد و با اظهارات ضد و نقیض خود سعی کرد روند تحقیقات را منحرف کند. این مرد با دستور معاون ناحیه 4 دادسرای عمومی و انقلاب شهید بهشتی مشهد روانه زندان شد و بازجویی‌ها از او ادامه دارد.

اظهارات تکان‌دهنده مادر جوان

اعظم که پس از رهایی از شکنجه‌گاه همسر شیشه‌ای‌اش با صورت و بدن مجروح نگران دو کودک خردسالش بود درباره 21 روز شکنجه و اسارتش گفت: محمد معتاد و به همه چیز بدبین بود. او در این روزها اجازه خوردن غذا و آب به من و دخترانم نمی‌داد یا با چاقو به جانمان می‌افتاد یا ما را در صندوق فلزی می‌گذاشت و با روشن کردن آتش زیر صندوق آزارمان می‌داد.

گفت‌وگو با مرد شکنجه‌گر

محمد آرام نشسته و چشم‌هایش سرخ است. کاملاً می‌شود دید که بخاطر دوری از شیشه کمی باهوش‌تر شده است.

چند ساله‌ای؟

30 ساله.

شکسته‌تر دیده می‌شوی؟

اعتیاد داغونم کرد!

از کی معتادی؟

نمی‌دانم اما یادم نمی‌آید که یک روز مواد نکشیده باشم.

چه نوع موادی می‌کشی؟

همه نوع مصرفی داشتم اما شیشه راحت‌تر گیرم می‌آید و نیازی به زغال و اینجور چیزها ندارد، همه جا می‌شود راحت آن را کشید به خاطر همین سراغ شیشه رفتم.

روز عروسی‌ات یادته؟

روز خوبی بود. زنم دختر بسیار خوبیه، همه شاد بودند و منم خیلی خوشحال بودم.

اون موقع هم معتاد بودی؟

تفریحی می‌کشیدم حتی به اعظم قول دادم دیگر نکشم اما بعد بدتر شد.

چرا؟

ساعت خالی در روز زیاد داشتم. با دوستانم دور هم جمع می‌شدیم و مواد می‌‌کشیدیم تا ساعتی خوش باشیم.

روز تولد بچه‌هایت را به خاطر داری؟

بله، مگر می‌شود فراموش کرد.

وقتی بچه‌ها متولد شدند چرا تصمیم نگرفتی اعتیاد را ترک کنی؟

خواستم‌ حتی قسم خوردم اما نشد.

زن و بچه‌ات را چقدر دوست داری؟

خیلی، اندازه دنیا.

پس چرا شکنجه‌شان دادی؟


{محمد اخم می‌کند}:

نگویید. من از گل نازک‌تر هم به آنها نمی‌گویم.

اما همسرت زخمی و بچه‌هایت هم افسرده و کبود هستند و می‌گویند کار تو بوده!

اصلاً به خاطر نمی‌آورم، حتماً‌ شیشه کشیده بودم و نفهمیدم.

این‌که دلیل نمی‌شود!

اگر این کار را کرده‌ام معذرت می‌خواهم. آزادم کنید جبران می‌‌کنم.

زن و بچه‌ات 21 روز در خانه زندانی بودند؟

دوست نداشتم زیاد بیرون بروند، مزاحم در خیابان‌ها زیاد است اما آنها را زندانی نکردم.

تا کی می‌خواهی معتاد باشی؟

امروز آزادم کنید دیگر نمی‌کشم.

پشیمان نیستی؟

از چی! از اعتیاد خیلی اما کاری از دستم بر نمی‌آمد!

نه از شکنجه زن و بچه‌ات؟

پشیمانم اما کاری نکرده‌ام.

کارشناسان چه گفتند؟

افسر افشار نادری جامعه‌شناس فرهنگی درخصوص این حادثه دلخراش گفت: افراد باید آگاه باشند و بدانند که «سکوت» همیشه جایز نیست و باید در برابر ظلم و خشونت اعتراض کرد. چرا که وقتی فردی مورد ظلم واقع می‌شود و سکوت می‌کند این امر استنباط می‌شود که از شرایطش راضی است و حرفی نمی‌زند به همین خاطر بیشتر مورد شکنجه و آزار افراد بیمار و روانی قرار می‌گیرد. متأسفانه این قبیل حوادث و شکنجه‌ها در همه کشورها وجود دارد اما در ایران به دلیل عدم حمایت قانون از خانواده‌ها افراد بیشتر مورد بی‌رحمی و خشونت قرار می‌گیرند.

وی افزود: در صورت بروز این حوادث نیز همه افراد نقش اساسی دارند تا از گسترش خشونت و بروز آسیب‌های اجتماعی جلوگیری کنند. به عنوان نمونه امروزه در عصر ارتباطات و تکنولوژی و افزایش تراکم جمعیت همه افراد با هم در ارتباط و در نزدیکی هم زندگی می‌کنند. در اینجا تک تک افراد جامعه موظفند هرگاه با اعمال ناهنجاری روبه‌رو شدند مسئولان را مطلع سازند تا از فرد آسیب‌دیده حمایت شود چرا که اگر همسایه و جامعه‌ای با رفتارهای پرخاشگرانه روبه‌رو شود و سکوت کند به افزایش این ناهنجاری‌ها ادامه داده و خشونت در سطح کشور گسترش می‌یابد.

این جامعه‌شناس ادامه داد: جامعه نیز باید همیشه در روند آگاه‌سازی افکار عمومی باشد و نسبت به افراد خصوصاً افرادی که آسیب‌دیده هستند و حمایتی از آنها صورت نمی‌گیرد مهربانانه‌تر عمل کنند.

امان‌الله قرایی مقدم، جامعه‌شناس با اشاره به اینکه امروزه در قرن بیست و یکم قرار داریم و بروز این خشونت‌ها در جامعه تعجب‌آور است، گفت: در برخی از مناطق و حومه‌های اطراف تهران و شهرستان‌ها همچنان وجود سنت‌ها و عقاید خیلی قدیمی حکم فرماست که همین عاملی برای سکوت و شکنجه بیشتر افراد ناتوان است. زنان وکودکان یکی از اقشار آسیب‌پذیر جامعه هستند اگر به آنها توجه نشود دچار آسیب‌های جدی می‌شوند که آیند‌ه‌شان را نیز تهدید می‌‌کنند. در چنین شرایطی اگر خود افراد که مورد آزار قرار می‌گیرند سکوت کنند شرایط را برای آزار افراد بیمار سادیسمی فراهم می‌کنند.

به همین خاطر در چنین زمانی بیماران دگر آزار و به اصطلاح مازوخیسم هر لحظه شکنجه و بی‌رحمی‌شان را بیشتر و بیشتر می‌کنند تا جایی که ناگهان فردی از راه می‌رسد و اگر او هم نترسد مسئولان را مطلع می‌کند. در این شرایط اورژانس‌های اجتماعی و فوریت‌های امدادی و پلیسی باید از خانواده‌های بی‌سرپرست و بدسرپرست حمایت کنند و آنها را در پناه قانون قرار دهند اما خود اعضای خانواده یا اطرافیان هم موظفند در این موارد اورژانس را مطلع کنند ولی به دلیل افکار غلط که پیش خود گمان می‌‌کنند اگر پای پلیس یا اورژانس اجتماعی به در خانه‌شان باز شود آبرویشان می‌رود و زندگی‌شان نابود می‌شود بشدت اشتباه است. باید این فرهنگ‌سازی‌ها در همه نقاط شهرها و شهرستان‌ها صورت گیرد و مردم باید مطابق روز و زمانشان پیش بروند و با اطلاعات به روز رسانی زندگی‌شان را بگذرانند نه اینکه در قرن بیست و یکم زندگی کنند اما با افکار قرن‌های گذشته که هیچ اطلاع‌رسانی و امکاناتی نبود پیش بروند.

هر فرد از خودش شروع کند و برای خودش ارزش و احترام قائل شود دیگران هم با او بخوبی برخورد می‌کنند گرچه باید توجه کرد که نقش مسئولان و ارگان‌های حمایتی از افراد بی‌سرپرست و بدسرپرست بسیار مهم است و باید توجه ویژه‌تری به آن خانواده‌ها کرد و آنها را مورد حمایت قانون قرار دهند تا هیچ‌کس دیگر ترسی نداشته باشد که به خاطر محرومیت سکوت کند و حقش را نگیرد.



این مطلب چقدر مفید بود ؟
5.0 از 5 (1 رای)  

۱ دیدگاه

شما هم می توانید نظرات خود را ثبت کنید

محمد | ۴ سال پیش
لعنت بر شرفش بی عرضه معتاد،خدا لعنت کنه والدین
دختره رو که دختر مثل گلشون رو به امثال این جانورا
میدن و زندگیشون رو تباه میکنن
0
1

hits