دلگرم
امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
ناب نوشته های خواندنی سری19

ناب نوشته های خواندنی سری19

ناب نوشته های خواندنی سری19
3
زمان مطالعه: 3 دقیقه
ناب نوشته های خواندنی ناب نوشته ها نوشته های ناب نابترین نوشته متن های زیبا داستان های زیبا زیباترین داستان ها مطالب جالب مطالب زیبا زیباترین مطالب نوشته های فلسفی نوشته های آموزنده داستانک های زیبا داستان های اموزنده پند نصیحت جالبترین مطالب لاین و...

ناب نوشته های خواندنی سری1

*** ناب نوشته های خواندنی ***

چشم باز کرد،خودش را روی تخت بیمارستان دید.همه چیز سفید وتمیز بود.بدنش کِرِخت بود وچشمانش هنوز خوب نمی ‏دید.فکری شد که شهید شده و حالا در بهشت است و هنوز حالش جا نیامده تا بلند شود و تو دار ودرخت ها شلنگ تخته بزند و ‏میوه های بهشتی بلمباند و تو قصرهای طلا و زمردین منزل کند.‏
پرستاری که به اتاق آمده بود متوجه او شد.آمد بالا سرش.سرنگ در دست راستش بود. مجروح با دیدن پرستار،اول چشم تنگ ‏کرد و بعد با صدای خفه گفت:"تو حوری هستی؟"پرستار که خوش به حالش شده بود خیلی زیباست و هم احتمال میداد که ‏طرف موجی است و به حال خودش نیست،ریز خنده ای کرد وگفت:"بله،من حوری ام!!"مجروح با تعجب گفت:"پس چرا این ‏قدر زشتی؟"پرستار ترش کرد و سوزن سرنگ را بی هوا در باسن مبارک مجروح فرو کرد و نعره جانانه مجروح در ‏بیمارستان پیچید.‏
‏(برگرفته از کتاب:رفاقت به سبک تانک)‏

*** ناب نوشته های خواندنی ***


یک استکان چای داغ بعد از قدم‌های کیلومتری، حمامی عجله‌ای برای کمتر هدر رفتن آب، لباسِ راحتی مامان‌دوز، سیگاری ‏کنار پنجره روشن کردن و ابهت صدای فرهاد: با اینا زمستونُ سر می‌کنم، با اینا خستگیمُ درمی‌کنم.‏
بلیت تور دور اروپا با کشتی، پاساژگردی‌های خیابان شانزه‌لیزه، هتل‌های مجلل برلین و عکس سلفی با برج ایفل؛ با اینا ‏زمستونُ سر می‌کنم، با اینا خستگیمُ درمی‌کنم.‏
خرید «کیگرز» از کفش ملی با انتخاب پدر، لباس گشاد و استدلال مادر:‌ «تو سن رشد هستی، باید تا دو تا سه سال دیگه بتونی ‏بپوشیش»، میکس دو کیلو نخودچی و کشمش با صد گرم پسته و بادام، یک جفت جوراب عیدی گرفتن از مادربزرگ،‌ توجیه ‏پدر از نو نکردن لباس‌هایش: «عید مالِ بچه‌هاست»؛ با اینا زمستونُ سر می‌کنم، با اینا خستگیمُ درمی‌کنم.‏
سورپرایز پدر برای دختر عزیزش: «چن ماهی بود می‌دیدم عکس یه پورش سوپر‌اسپرت رو گذاشتی تو صفحة وایبرت، فقط ‏به جای بدنة سفید و گلگیر سیاه، از این مدل کالباسی با گلگیر بژ داشتن، عیدی امسالت اینه گلم؛ برو سوئیچ رو از مامیت ‏بگیر»؛ با اینا زمستونُ سر می‌کنم، با اینا خستگیمُ درمی‌کنم.‏
شمردن تمام تیر برق‌های شهر، یک سال به مرگ نزدیک‌تر شدن، غمخوار گذشته و نگران آینده و کلنجار با حالِ مزخرف؛ ‏بغض برای بچه‌های کار و فال و گلفروش، فریاد در مرتفع‌ترین نقطة شهر: آی جماعت! من دیگه حوصله ندارم، به خوب امید ‏و از بد گله‌ای ندارم؛ با اینا زمستونُ سر می‌کنم، با اینا خستگیمُ درمی‌کنم.‏
‏(امید، بچة بیست‌وچن ساله از کرج)‏

*** ناب نوشته های خواندنی ***


چند روز دیگر
امروز
پارسال می شود
کمی ساده
اندکی خنده دار
وقدری عادی !‏
امروز سالهاست می رود
و
ما همیشه
چشممان پی فرداست .‏
افسوس !‏
به فکر پاییز
تابستان را
و به فکر بهار
زمستان را
فدا می کنیم .‏
جشن می گیریم
عید می گیریم
و دوباره
همانی می شویم که بودیم
با اختلاف
چند تار موی سپید تر !!‏
جشن گذر عمر مبارک باشد ..!!‏

*** ناب نوشته های خواندنی ***

گردآوری:مجله اینترنتی دلگرم



این مطلب چقدر مفید بود ؟
5.0 از 5 (3 رای)  

دیدگاه ها

اولین نفر برای ثبت دیدگاه باشید !


hits